آیا هنوز جدالهای الهیاتی اهمیت دارند و یا دیگر دوران آن بسر آمده است؟ آیا نباید امروز از همه اختلافات خداشناسی دست بشوریم و به هم بپیوندیم؟ آیا نباید به جای آنکه چه چیز ما را از هم جدا می سازد به چه ما را با هم متحد می گرداند توجه کنیم؟
آیا عدم توافقهای الهیاتی (آموزه های بنیادی) در حقیقت عمل کردن بر خلاف دعای اتحادی نیست که عیسی مسیح به حضور پدر کرد؟ (یوحنا 17) آیا انجیل ارزش آن را دارد که برای راست دینی و انجیل حقیقی عیسی مسیح، به حد جدایی و انفقاق بایستیم؟ (غلاطیان 1- 2) پایه و اساس اتحاد مسیحی چیست؟ آیا تنها اینکه همه با هم اقرار کنیم که: عیسی مسیح خداوند است کافی است و بررسی و فهم معنی و مفهمومی که هر کدام از ما برای این گفته در نظر داریم مهم نیست؟ و یا باید پرسشهایی در این خصوص که مسیح کیست، چه کرد و چگونه می تواند نزد او آمد نیز اساسی هستند؟
آیا فقط اینکه بگوییم «عیسی مسیح خداوند است» برای اتحاد کافی است، آیا نباید آغوش خود را برای مورمونها نیز باز کرده و آنها را جز خانواده الهی خود بدانیم؟
آیا شاهدان یهوه را که همین اعتراف را به زبان می آورند، نباید در کنار خود بپذیریم؟ هر چند که آنها در کنار اقرار به خداوندی عیسی، او را همان فرشته میکایئل دانسته، رستاخیز بدنی وی را منکر می شود!
آیا آموزه و اعتراف به الوهیت مسیح، اساس اتحاد ایمانی ما می باشد، آیا نباید در کنار آن، انجیل را که از آن خداوند مسیح می باشد را نیز پایه و اساس اتحاد دانست؟
آنچه را که در اینجا مطرح می کنم، ایمان شخصی افراد و ارزیابی اعتقاد و اعتماد قلبی اشخاص به شخص مسیح و کار نجات بخش وی نیست، بلکه صحبت من الهیات و نظام اعتقاد باورهای کلیساهای گوناگون است.
(هرچند در نهایت گروهی یافت خواهند که شد که در بین این گفتگوها به ایمان اشخاص تاخته و یکدیگر را ویران می سازند- این نوشته برای آنانی است که خود را درگیری این صحبتهای سطحی و نادرست نمی کنند)
در سال 1994، سندی تحت عنوان «انجیلی ها و کاتولیکها با یکدیگر» با حضور الهیات دانان دو طرف امضا شد که باعث خشنودی بسیاری و همینطور سبب تنش بی حدی بین دو طرف گشت.
پرسشهای بسیاری در این خصوص مطرح گشت که پاسخ آشکار و قانع کننده ای ارائه نگشت. آیا تنشهای الهیاتی، اختلاف نظرهای بنیادی بین این دو گروه رفع گشته است؟ آیا امضای این سند به معنی توافق هر دو گروه در نرمش نشان دادن به موضع های خشک الهیاتی یکدیگر است، یا هر دو و یا یکی از این دو طرف، از مواضع خود عقب نشینی کرده، دیدگاههای الهیاتی خویش را به مخاطره انداخته است.
آنانی که این سند را امضا کردند معتقد بودند (و هستند) که باید کلیسای کاتولیک و نهضت انجیلی، در خدمت بشارت و کلیسایی دست دوستی به سوی یکیدیگر دراز کرده و خود را مشغول مسائل غیر اساسی نگردانند. اما پرسش همچنان باقی است. آیا هر دو گروه یک انجیل را «بشارت» می دهند؟
این روزها عبارت «انجیل غیر» برای محکومیت گروه های مختلف در جدلهای بی اساس الهیاتی به وفور استعمال می شود. مخصوصا در حوزه هایی که شایسته نیست. شاید غالبا افراد از این عبارت بی جا تنها جهت سرکوب مخالفین خود بهره می برند.
اما هربار که چنین اتهامی به کسی نسبت داده می شود باید آن را سنجید، ارزیابی کرد. پولس رسول فرمود که انجیل مسیح قوت خدا برای نجات است(رومیان 1: 16) بنابراین هرگاه در مورد انجیل صحبت می کنیم، موضوع صحبت مطلبی سطحی و کم ارزش نیست بلکه بنیادی، اساسی و حیاتی است.
به همین جهت است که پیش از اینکه یکدیگر را متهم به موعظه انجیل غیر نماییم، به دقت اساس پیغام را تفتیش کرده، با چوب خط کلام زنده خدا سنجیده، آنگاه حکم را صادر نماییم. بنابارین در صداقت، در کمال مسئولیت پذیری و حس پاسخ گویی به خداوندمان عیسی مسیح باید در این مسیر کوشا، یعنی بیان حقیقت و آشکار کردن ناراستی مشغول بوده، در همان حین نیز، با چشمانی اشک آلود و دلی دردمند، به مدد افراد گمراه رفته در محبت، راستی را به آنها موعظه کنیم.
محبت و راستی دست در دست هم به میدان می روند، مسیح نیز در فیض و راستی ظاهر گشت، و نمونه ای نیکو برای پیروان خود نهاد تا مانند او عمل نماییم.
پیش فرض ما این است که حقیقت عیان و روح خدا در بیان و فهم آن به ما قوت می بخشد. راستی از ناراستی قابل تشخیص است. راستی مطلق است و انجیل یکی است، نسبی گرایی الهیاتی، خطایی است، گناهی است که باید از آن دوری جسته، در پی راستی کوشا باشیم.
آیا ارزش آن را دارد که به این کنکاش بپردازیم؟ بله
آیا آنچه کلیسای کاتولیک و پروتستان را هم از جدا ساخته است، بنیادی است و یا امری حاشیه ای و جدلهایی بر سر قدرت طلبی و سوتفاهمهای الهیتی است؟
این پرسشی است که باید در آخر به پاسخ آن پرداخت. این پرسشی است هر شخص متعهد است برای پاسخ آن تفتیش نماید و خود را به باد احساسات بی اساس چه در برقرار اتحاد و یا چه در بقای شکاف جدایی، نسپارد.
باید کتب را تفتیش نمود و باز هم تفتیش نمود باید به خدا و به خود صادق بود.
آیا این صحبت که نهضت پروتستانیزم و کلیسای کاتولیک روم دو انجیل متفاوت را موعظه می کنند، ادعاهای نهضت انجیلی است و یا کلیسای کاتولیک نیز به همین معطرف است؟ البته بسیاری از کاتولیکها در سر عدم توافق در فهم انجیل از دو طرف اقرار می کنند. اما باید خود سنجید و خود قضاوت کرد.
آیا پیغام مشترکی داریم؟ بله؛ هر دو به عیسی مسیح خداوند معترف بوده به او وعظ می کنیم، اما این تنها پیغام رسولان نبوده است. بلکه آنها این عبارت را «عیسی مسیح خداوند است» را توضیح دادند و معنی آن را به ما تعلیم دادند.
در ایجاست که خط و مرز جدایی بین این دو خداشناسی پررنگ می گردد.
شایسته است بار دیگر تکرار کنم. آیا از نظر پروتستانها (آنانی که از خداشناسی نهضت پروتستانیزم آگاه اند، و نه پروتستانهای نامی) ایمانداران کاتولیک نجات را ندارند؟ البته چنین نیست. بسیاری از ایمانداران کاتویک هستند که در این حیات سماوی با ما شریکند. افرادی چون ویلکیف و هاس که در ساختار کلیسای کاتولیک بودند، انجیل راستین را بزبان می آوردند.و آیا به این معنی است که همه پروتستانها جز خانواده الهی می باشند؟ البته پاسخ منفی است.
بحث ما، باورهای شخصی دو طرف نیست، بلکه تعالیم رسمی کلیسای کاتولیک که نهضت پروتستان با آن سر سازگاری ندارد. تعالیمی که در مستندات و نوشته های این کلیسا بصورت رسمی پذیرفته شده و تعالیمی که در این کلیسا مرسوم بوده و روم (کلیسای کاتولیک) رسمأ آنها را رد نکرده است( هر وقت به این مورد خاص رسیدیم، توضیح خواهیم داد).
البته باید این را هم خاطر نشان کرد که نهضت انجیلی با کلیسای کاتولیک در بسیاری از آموزه های بنیادی دیگر هم عقیده هستند. آموزه هایی چون تثلیث، شخص مسیح رستاخیز و بازگشت ثانوی وی.
اما لازمه گفتگو و بررسی این اختلافات، صداقت و بردباری و احترام متقابل است. این ویژگیها برای هر گفتگوی لازم و مهم می باشند. در غیراینصورت، مباحث به جدل تبدیل خواهد گشت.
تشخیص موضوع بحث: ابهام
بهام
بسیاری در مباحثات سیاسی، اجتماعی، مذهبی برای اینکه بتوانند حرف خود را بر کرسی بنشانند و ضعفهای نظام باورهای آنها مشهود نباشد، دست به ایجاد ابهام و مشوش کردن گفتگوها می کند. زمانی که مه غلیظ ابهام وارد صحنه می گردد، موجبات گیجی و از دست دادن قابلیت اندیشیدن صحیح را بوجود می آورد. گاهی عمدأ و برخی اوقات هم سهوأ بجهت دشوار بودن موضوع مورد بحث، این مه گیچ کننده دیدگان تعقل ما را کم سو می کند. اما منظور من در اینجا، مه های طبیعی نیست، بکه مقصود ابهام و گیجی خودساخته است که طرفین مباحثه برای کتمان ضعف استدلال و برملا گشتن اشتباهات الهیاتی خویش بوجود می آورد، فضایی که سو و جهت خود را از دست داده، گفتگوها به هر سو کشانده می شود. ارائه اطلاعات نامربوط و مطرح کردن موضوعاتی غیرمرتبط به سیر گفتگوها، اذهان شنوندگان را مشوش ساخته، از این ابهام برای پوشش و فرار بهره می گیرد. یکی دیگر از مشکلات و یا شاید حداقل بگویم چالشهایی که در دنیای مدرن با آن روبرو هستیم، عدم تمرکز و فقدان قابلیت ارزیابی مباحثات می باشد. جامعه امروز ما، قدرت تمرکز، توجه و ارزیابی بجای موضوعات را از دست داده است و تنها به سنجش دیگران برای پذیرش و رد موضوعات اکتفا می کند. دنیایی که رسانه ها آن را به لگام خود در آورده اند، این قدرت را از جامعه امروز صلب کرده است تا مستقلانه جویای حقیقت باشد و واقعیتها را ارزیابی کرده، صحبت و سقم آنها را دریابد. کلیساها نیز در این مسئله بی تقصیر نیستند. معلمین تنها چشم اندازهای الهیاتی را که خود به آن معتقدند را تعلیم می دهند و دانش آموزان کلام را تنها با بخشی از جامعه مسیحیت آشنا می گرداند.
اما اجازه بدهید به این تشویشی که پیشتر اشاره کردم بازگردیم. بسیاری از ابهامات برخواسته از احساسات شخصی و حراس از مخدوش شدن هویت مذهبی ما بر می خیزد. هنوز بسیاری از کاتولیکها و پروتستانها، احساسات جریحه دار شده، کاتولیکها و پروتستانهای قرن شانزدهم را در دلهای خود حمل می کنند و هرگاه به بحث می نشینند، تنها چیزی که بگوش می رسد، اتهمات و سرزنشهای بی جایی است که در مباحث منطقی و خداشناسی صادقانه جایی ندارد. از این می حراسیم که هویت مذهبی ما مضروب نگردد و عمارت سنتها و باورهای شخصی ما (که شاید هم پیشینیان به عاریه گرفتیم) ویران نگردد. اجازه دهید پیش از هرچیز این پیش فرضهای نادرست، احساسات شخصی و مه غلیظ ابهامی را که خود ساخته ایم (جهت اجتناب از گفتگو) به کنار زنیم و به به مسائل اساسی و مهمی که شایسته توجه هستند، بپردازیم.
معیار دوگانه
حتمی شما هم مانند من از دورویی منزجرید و به نوعی توهین می شمارید، اما حقیقت این است که همه ما گاهی خود متهم به دورویی هستیم. هر چقدر بیشتر بر روی گفتگوی صادقانه و عادلانه تاکید می ورزیم، دورویی خود را بیشتر از دیگران مشاهده می کنیم، اما آنانی که چشمان خود را به معیارهای دوگانه خود می بندند، بیشتر از هر شخصی، طرف گفتگو را متهم به دوروئیی می کنند.
کراهت حفظ دوگانگی معیار در این است که مدعی هستیم که از خداوندی دفاع می کنیم، و پیغامی پشتیبانی می کنیم که خود را «حقیقت» می خواند، اما شاید بسیاری از ما در دروغ به این خدمت مشغولیم. از راستی به وسیله ناراستی دفاع می کنیم. از عیسی مسیحی که خود را حقیقت خواند، با دروغ حمایت می کنیم. وه که چه دورویی زشتی.
باید به عنوان مسیحیان که پیروان راستی هستیم، خود را به اصول راستی بی آراییم و در صداقت لب به سخن بگشاییم. گاهی چنان سنتهای باوری اهمیت پیدا می کنند که شخص برای حفظ آنها، حاظر است تا حقیقتی را که از طرف مقابل می شنود را بی اعتبار نماید. به جای اینکه به نظام اعتقادات خود را بازسازی نموده، سنتهای الهیاتی خویش را بازبینی نماید، پشت به حقیقت می کند و در چشمان خود را به واقعیت می بندد.
گمان نمی کنم هیچ کدام از ما (چه پروتستان و چه کاتولیک) مایل باشیم که دیگران ما را با معیار دوگانه خود بسنجند. شاید بهتر است از خود بپرسیم. اگر چوب خطی را که برای کلیسای کاتولیک و یا خداشناسی پروتستان بکار می برم، برای باورهای خود نیز بکار خواهم برد؟ حقیقت والاتر، ارزشمندتر از سنتهای من است. راستی برجسته تر و گرانبهاتر از، پیروزی من در یک مباحثه است. تعهد به راستی، ویژگی باورمند به مسیح و انجیل راستین وی است.
راجر السن، الهیات دان و تاریخ دان مسیحی می گوید که پیش از اینکه بگوییم، «مخالف هستم» باید بگوییم، «فهمیدم». صداقت لازمه گفتگو سازنده است. پیش از اینکه بر خداشناسی که با آن مخالفید بتازید، اصول اعتقادات آن را به صداقت مطرح کنید. پیش از اینکه نتیجه گیری کنید، آنچه را که طرف مقابل اعلام می دارد را بی کم و کاستی مطرح کنید. شاید بسیاری ما این تجربه ناخوشآیند را داشته ایم که به باوری متهم گشته ایم که هرگز به آن معترف نبوده ایم. همین احساس باید ما را نیز در این خصوص که دیگران را به ناحق تعریف نکنیم، حساس سازد. این انضباطی است که همه ما باید در آن ممارست نماییم. ویژگی که مسیحیان در دفاع از راستی باید در خود بپرورانند. این کیفیت مسیحی، زمانی شکوفا شده به خدمت راستی می گرود که با خصلت دیگری از آن پیشی بگیرد، یعنی فروتنی. بیاد داشته باشیم که استدلالها و براهین ما اگر بر تعریفی نادرست از آموزه های طرف مقابل بنا شده باشد، اعتبار کل نظرات ما را مخدوش خواهد ساخت. دیگر گوش شنوایی نخواهیم داشت. دیگر فرصت مباحثه و دفاع از حقیقت (که آن را در دروغ پشتیبانی کرده ایم) برای ما باقی نخواهد ماند. مهمتر از آن، مسیح با چنین کاری جلال نمی یاد!
مایل هستم که این را هم اضافه کنم که در کنار مستندات کلیسای کاتولیک که تعالیم رسمی این کلیسا را درج کرده است، در بین الهیاتدانان کاتولیک، در بین اسقفان و کاردینالهای این کلیسا، نظرات و چشم اندازهای متفاوتی نیز وجود دارد که هرکدام نفوذ بسیاری زیادی بر پرستش کاتولیکها در سرار جهان گذاشته است. به عنوان مثال در خصوص آموزه تکریم مریم ما با دو گروه ماکسیمالیستها و مینیمالیستها، می توان اشاره کرده که گروهی برخی از آموزه های تکریم مریم را تایید کرده و تعلیم داده و برخی نیز با آنها موافق نیستند.
تمرکز در مباحثه
همانطور که اشاره کردم، در گفتگوهای الهیاتی، (در این خصوص: خداشناسی کلیسای کاتولیک و پروتستانیزم) مباحثات به سوی موضوعاتی سوق می یابد که اساسی و مهم نیستند. این بدان معنی نیست که مسائل «دیگر» و غیربنیایدی ارزش مطرح شدند ندارند، اما نخست باید اصول را ارزیابی کرد و فرصت را به مسائلی بخشید که بستر اختلافات را شکل داده است.
موضوع اساسی و بنیادی در بین گفتگوهای این دو خداشناسی، انجیل عیسی مسیح است. اما در نظر داشته باشیم، در راستای گفتگوهایی که در این خصوص مطرح می شود، آموزه های دیگری نیز وارد صحنه می شوند که مستیقم و یا غیر مستقیم در تعریف انجیل نقش اساسی و مهم ایفا می کنند. بنابراین گفتگو در باب این سری تعالیم نیز، به نوبت و ترتیب خود لازم است. موضوعاتی نظیر، کتاب مقدس، اقتدار کلیسا، سنت و غیره، زیرا که این این آموزه ها در تعریف انجیل تاثیر بسزایی دارند. نمونه هایی که در بالا اشاره شد، و نمونه های دیگر، در زیر چتر موضوع اصلی، یعنی انجیل باید بررسی گردد. بنابراین موضوعات غیراساسی هر آنچه را شامل خواهد شد که در تعریف آموزه انجیل نقشی ندارد.
چه کسی انجیل را تعریف می کند؟
انجیل سلامتی
انجیل سلامتی، عبارتی است که پولس رسول در افسسیان 6: 15 بکار می گیرد.
» نعلینِ استعدادِ انجیلِ سلامتی را در پا کنید. «
این عبارت امروز چندان کاربرد ندارد، در حقیقت با تغییر معنی واژه سلامتی از آرامش به شفای جسمانی، این عبارت در نهضت کامیابی بیشتر مورد استفاده دارد تا راستدینی مسیحی! اما انجیل سلامتی، عبارتی کتاب مقدسی است که ریشه در خدایی دارد که آن را به الهام کرده است. (خدای سلامتی – رومیان 15: 23، 16: 20، دوم قرنتیان 13: 11، فیلیپیان 4: 9، اول تسالونیکیان 5: 23، عبرانیان 13: 20)
انجیلی که کتاب مقدس از آن صحبت می کند، خبر خوشی است که به ما نوید صلح با خدا را می دهد. در حقیقت خدا با ما از طریق انجیل سلامتی، صلح می کند. دشمنی و عداوتی که بجهت گناه بین خدا و ما بوجود آمده است، بوسیله انجیل صلح، به پایان می رسد.
بوساطت او همهچیز را با خود مصالحه دهد، چونکه به خون صلیب وی سلامتی را پدید آورد. بلی بهوسیلهٔ او خواه آنچه بر زمین و خواه آنچه در آسمان است. (کولسیان 1: 20)
دوستان عزیز، موضوع مورد بحث، آموزه ای حاشیه ای و سنت کلیسایی نیست بلکه صلح بین خدا و ما مطرح است. آنهایی که صادق هستند حتمی با من همصدا خواهند شد که این آنچه در این میان مطرح می شود، در خصوص سرنوشت ابدی بشریت است و نه مراسم مذهبی و یا باور نه چندان مهم فرقه ای.
مورد بحث ما، انجیل است، خبر خوش. آیا این صلحی که از آن صحبت می کنیم، ارمغانی قدسی است و یا حاصل تلاشهای انسانی، آیا بخشش و پذیرش کامل الهی است و یا مدد الهی به همراه با جد و جهد انسانی برای ورود به ملکوت آسمانی؟
انجیل سلامتی، که از آن پس بجهت اجتناب از سوتفاهم آن را انجیل صلح خواهم خواند، در مورد نوع بخصوصی از صلح صحبت می کند، آشتی که فراتر از شفای روابط انسانی و یا ملل است، آنچه این مطرح است، آشتی بین خدا و انسان است. چه چیزی از این مهمتر می تواند باشد؟ چه چیز دیگری می تواند حقیقتأ ارزش داشته باشد اگر بین ما و خدا، عداوت ابدی حائل گشته است؟ دشمنی که در نهایت به ضرر و به بهای نابودی ما تمام خواهد شد.
پرسشی که در این خصوص در تلاش برای یافتن پاسخی برای آن هستیم این است که آیا آنچه کلیسای کاتولیک به عنوان انجیل موعظه می کند، صلح را به ارمغان خواهد آورد؟
مسیحیان خوانده شده ایم تا این صلح را موعظه کنیم، نوید آشتی که توسط عیسی مسیح و کار فدیه بخش او به کمال رسیده و در دسترس ما قرار دارد. آشتی که می تواند به آن اعتماد کرد، آتش بسی که در صورت اعتماد به خدا و پیغام صلح آمیز او باقی خواهد ماند. این پیغام زوال ناپذیر، تزلزل ناپذیر و پایدار است. پیغام کلیسا این نیست که تلاش کنید تا با خدا آشتی کنید، کلیسا با شادی می گوید، همانا آشتی از بالا بخشیده شده است، آن را پذیرفته در آن لذت برید. درخواست کلیسا این نیست که صلح را ابتیاع کنند، بلکه کلیسا می گوید که بنزد او روید که خود، صلح ما است.
زیرا که او سلامتی ما است. (افسسیان 2: 14)
پدر تدبیر این صلح را اندیشیده، پسر آن را به کمال رساند و روح القدس آن را در دلهای برگزیدگان شهادت می دهد. صلح در دسترس ما می باشد و نیازی به کامل کردن آن و یا افزودن به این هدیه آسمانی نداریم.
شخص عیسی مسیح است که صلح را برقرار می سازد. صلیب مسیح است که طریق دریافت این آشتی را برای گناهکار مهیا می سازد. کاتولیکها و پروتستانها هر دو گروه، در این که ما قادر به ایجاد صلح نیستیم، متفق القول هستند. اما افزون بر این، ما قابلیت و قدرت پاسبانی و نگهداری این صلح را هم نداریم. عیسی مسیح بنیاد این صلح است. پولس رسول چه زیبا این را بیان می کند:
و به فیض او مجّاناً عادل شمرده میشوند به وساطت آن فدیه ای که در عیسی مسیح است.
که خدا او را از قبل معیّن کرد تا کفّاره باشد بهواسطهٔ ایمان بهوسیلهٔ خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد، بهسبب فرو گذاشتن خطایای سابق در حین تحمّل خدا،
برای اظهار عدالت خود در زمان حاضر، تا او عادل شود و عادل شمارد هرکسی را که به عیسی ایمان آورد. (رومیان 3: 24- 26)
در خصوص پارساشمرده شدگی صحبت خواهیم کرد، اما اجازه بدهید فعلا به موضوع فدیه ای که مسیح به کمال رساند و اینکه خدا، بجهت فیضش انسان را مجانأ عادل می گرداند، بپردازیم. کتاب مقدس در این خصوص خدا را عادل گرداننده کسی معرفی می کند که به مسیح اعتماد کرده ایمان می آورد. خدا ما را بر اساس کارهای عیسی مسیح عادل می گرداند. انسان قادر به عادل ساختن خویش نیست، این امری است که خدا انجام می دهد.
پولس رسول ادامه می دهد:
یرا یقین میدانیم که انسان بدون اعمال شریعت، محض ایمان عادل شمرده میشود. (رومیان 3: 28)
و سپس می افزاید:
لکن برای کسی که عمل میکند، مزدش نه از راه فیض بلکه از راه طلب محسوب میشود.
و امّا کسی که عمل نکند، بلکه ایمان آورد به او که بیدینان را عادل میشمارد، ایمان او عدالت محسوب میشود. (رومیان 4: 4- 5)
برای آنانی که به عیسی مسیح ایمان می آورند، عدالت مسیح به حساب ایشان ریخته می شود، این عدالت به حساب کسانی که برای مزد کار می کنند، ریخته نمی گردد، بلکه به آنانی که ایمان آورند. (رومیان 9: 30- 10: 4) آنانی که به کفایت کار مسیح اعتماد می کنند. اما چرا خدا ایمان را، وسیله دریافت عدالت میسح می گرداند؟ کلام خدا برای این پرسش، پاسخی دارد:
و از این جهت از ایمان شد تا محض فیض باشد تا وعده برای همگی ذریّت استوار شود نه مختصّ به ذریّت شرعی بلکه به ذریّت ایمانی ابراهیم نیز که پدر جمیع ما است، رومیان 4: 16
عدالت بر اساس ایمان است زیرا که با فیض همخوانی دارد. فیض خدا، قابل اکتساب نیست، بلکه فیض، آنچیزی است که خدا به کسانی می بخشد که شایستگی دریافت آن را ندارند. فیض طبیعتا رایگان است. ایمان، در حقیقت به دهنده این بخشش، به بخشنده عدالت اعتماد و تکیه می کند، و به همین اساس است که خدا، گناهکار را، زیر نور حقیقت، کار مسیح، عادل اعلام می کند.
حال که به وسیله دریافت پارسایی اشاره کردیم، به صحبت نخست خود بازگردیم: صلح
پس چونکه به ایمان عادل شمرده شدیم،نزد خدا سلامتی (صلح- آشتی) داریم بوساطت خداوند ما عیسی مسیح، (رومیان 5 : 1)
صلح با خد؛ این همان موضوع بنیادی است که باید مد نظر داشته باشیم. چگونه این صلح را بدست می آوریم؟ کلام به وضوح پاسخ می دهد: «پس چونکه به ایمان عادل شمرده شدیم» به ایمان پارساشمرده شدن، پیش از آرامش مطرح می شود. آنانی که پارسا شمرده نگردند، نمی توانند چنین صلحی را دریافت نمایند.
آنانی که به کار عادل گرداننده عیسی مسیح، ایمان آورند، پارساشمرده خواهند شد. بنظر ساده می آید. پولس هم به این مطلب اشاره کرد:
زیرا ذکر صلیب برای هالکان حماقت است، لکن نزد ما که ناجیان هستیم قوّت خداست. (اول قرنتیان 1: 18)
خدا در حماقت صلیب، حکمت خود را عیان و صلح را به ارمغان آورد. آتش بسی که پایدار است و بر پایه های سست بی اعتمادی استوار نیست بلکه بر کار کامل عیسی مسیح بنا نهاده شده است. این آشتی در من و شما ریشه ندارد بلکه برخواسته بر پارساکننده مسیح عیسی است. این پارسایی، که صلح را به همراه دارد، باقی، پایدار و نامیرا است.
که ما را نجات داد و به دعوت مقدّس خواند، نه به حسب اعمال ما، بلکه برحسب ارادهٔ خود و آن فیضی که قبل از قدیمالایّام در مسیح عیسی به ما عطا شد.
امّا الحال آشکار گردید به ظهور نجاتدهندهٔ ما عیسی مسیح که موت را نیست ساخت و حیات و بیفسادی را روشن گردانید بهوسیلهٔ انجیل، (دوم تیموتاوس 1: 9- 10)
این صلح فردا لغو نخواهد گشت تا خدا را بار دیگر دشمن ما گرداند. هیچ کس قدرت شکستن این صلح را ندارد. هیچ کس اجازه به هم زدن این آرامش را ندارد.
این آن حقایقی هستند که پروتستانها را از کاتولیکها جدا می سازد. آنچه در خطر است، صلح با خداست. آیا ما قادر به انجام رساندن شرایط پارسایی را دارا هستیم و یا این عیسی مسیح است که واجد شرایط بود؟
اما باید پیش از هر چیز، انجیل را تعریف کنیم. انجیل چیست؟ آیا کتاب مقدس انجیل را برای ما تعریف می کند؟ آیا تعریف کلام خدا کفایت می کند و یا نیازمند به اقتدار دیگری برای تعریف آن می باشیم؟ اما بنظر می رسد که باز باید کمی عقبتر رفته، در باب این صحبت کنیم که آیا کتاب مقدس ما را کافیست و یا نیازمند اقتدار دیگری هستیم؟ به همین جهت باید اقتدار الهیاتی خود را تعریف و تعیین نماییم. چه کسی انجیل را تعریف می کند؟ چگونه می توانیم از تعالیم کتاب مقدس آگاه گردیم؟
کلیسای کاتولیک می گوید که افراد اجازه ندارند تا مستقلانه کتاب مقدس را به نوعی که با تعالیم کلیسای کاتولیک همخوانی نداشته باشد، تفسیر نمایند. بنابراین باید نخست صاحبت اقتدار و اخیتار را تعیین نماییم تا سپس بتوانیم انجیل را تعریف کنیم.
چه کسی انجیل را تعریف می کند؟
با اینکه تا کنون بر روی انجیل تمرکز کردیم، به این معنا نیست که این محبث تنها موضوع مرکزی و محوری در اختلافات بین کاتولیکها و پروتستانهاست. نخست باید این مطلب را روشن سازیم که اقتدار تعلیمی دو طرف کیست؟ چه کسی حدود را تعیین و تعاریف را ارائه می دهد؟ آیا هر دو گروه به یک منبع رجوع می کنند؟
شورای ترنت (1546) اینگونه می گوید:
«افزون بر این، برای ارزیابی روح های از لجام گسیخته، حکم آن است که، کسی که در امور ایمان و اصول اخلاقی مربوط به تعلیم آموزه های مسیحی بر رای و عقیده خود تکیه می کند، و کتب مقدس را بر اساس تصورات خود مخدوش می سازد، و آنها را برخلاف (در تضاد) با کلیسا مقدس مادر-ی، که رای و تشخیص نهایی، تفسیر صحیح از آن اوست، تفسیری که به آن معتقد بوده و هست و یا حتی بر خلاق تعالیمی متحد پدران کلیسا (تعالیمی که پدران کلیسا بر سر آن متفق القول بوده اند) تفسیر نماید، چنین تفاسیری، به هیچ وجه، در هیچ زبانی نباید منتشر گردند. آنانی که بر خلاف این عمل کنند، باید در معرض شناخت عموم قرار گرفته، و بر اساس قوانینی که در این خصوص تجویز شده است، مجازات گردند.[1]«
کلیسای کاتولیک، ادعای اختیار و اقتدار تام در تفسیر کتاب مقدس را دارد. کلیسای کاتولیک معتقد است که آنانی که هر کس تعالیم این کلیسا را رد کرده، نپذیرد، در حقیقت با اراده مسیح مقاومت کرد او را نپذیرفته است.
شاید برخی ما را به این خاطر که مستندات شورای ترنت که متعلق به نیمه دوم قرن شانزدهم می باشد را نقل قول کردیم، نکوهش کرده، بگویند که کلیسای کاتولیک معاصر، اصلاحات زیادی در نگرشهای خود تجربه نموده است و نقل قول شورای ترنت کاری بیهوده و بی معنی است. واتیکان دوم در سند «دئی وربوم»[2] اینگونه می گوید:
» تکلیف تفسیر معتبر کلام خدا، چه مکتوب چه غیرمکتوب (منظور سنت است) منحصرأ به مقام پویای تعلیمی کلیسا سپرده شده است، مقامی که اقتدار آن در نام مسیح به اجرا گرفته می شود. این جایگاه تعلیمی، ورای کلام خدا نیست، بلکه خادم آن است، تنها آنچه را که به آن سپرده شده است را تعلیم می دهد، به آن متعهدانه گوش می سپارد، با دقت و وسواس از آن پاسبانی می کند و آن را در راستای خدمت الهی و به مدد روح القدس در وفاداری توضیح می دهد. آنچه را که ارائه می دهد، بجهت ایمان همانگونه که از آسمان مکاشفه شده و برگفته از ایمان سپرده شده می باشد. بنابرین پرواضح است که سنت مقدس، کتب مقدس و مقام تعلیم کلیسا، در هماهنگی با طراحی حکیمانه الهی به هم مرتبطند و یکی بدون دیگری نمی تواند باقی بماند. و هر کدام به تنهایی و در اتحاد با یکدیگر زیر عملکرد یگانه روح القدس در نجات جانها بطرز موثری همکاری می کنند.»
به همین جهت اهمیت دارد که با این ادعاهایی که در خصوص اقتدار و قدرتی که ارائه داده می شود آشنایی داشته باشیم. کارل کیتینگ[3] یکی از مدافعین معاصر کاتولیک به ما می گوید که از کجا می دانیم که کتب مقدس الهام خدا هستند:
پایه و خواستگاه باور شخص در خصوص الهامی بودن کتاب مقدس، بر چگونگی تفسیر وی تاثیر دارد. کاتولیکها به الهامی بودن کتاب مقدس باور دارند، چون خود کلیسا به آنها این را می گوید، و بسیار رک بشما می گویم، خود کلیسا هم اقتدار و اختیار تفسیر کتاب الهمی را دارد. بنیادگرایان، بر الهامی بودن کتب معتقد هستند، هر چه اساس باور ایشان در این خصوص سست است، و اقتدار تفسیری آنها کسی نیست جز خود ایشان. [4]
البته با گفته کیتینگ، که خواستگاه باور ما در خصوص الهامی بودن کتاب مقدس بر چگونگی تفسیر ما از کلام تاثیر دارد، موافق هستم. اگر ما الهامی بودن کتاب مقدس را بر اساس اعلان کلیسای کاتولیک باور داشته باشیم، البته برای تفسیر کلام نیز باید متکی بر این کلیسا باشیم. از همان آغاز باید اقتداری را «خارج» از کتاب مقدس به رسمیت بشناسیم که به ما مفهوم کلام را دیکته کند. از این چشم انداز، کلیسای کاتولیک تبدیل بر بنیادی می گردد که سایر آموزه ها بر روی آن بنا می شود.
استدلال ما بنظر می رسد که مشکل دارد: کلیسای کاتولیک، الهامی بودن کتاب مقدس را اعلان می کند و خود نیز به تنهایی اقتدار تفسیر کلام را دارد و لاغیر. و این یکی از نکاتی است که در گفتگوی بین کاتولیکها و پروتستانها ایجاد تشویق می کند. زمانی که دست به تاویل کتاب مقدس بزنیم، در نهایت، مسئله اقتدار تفیسر کتاب مقدس برخواسته، نظرات کلیسای پروتستان زیر سوال می رود. کلیساهای پروتستان بر این متهم می شوند که تفسیر ایشان، بر خلاف نوشته های پدران کلیسا است (که در حقیقت باید گفت برخلاف «تفسیر سنتی کلیسای کاتولیک» از نوشته های ایشان است) و یا بر پروتستانها خرده گرفته می شود که بجهت فقدان داشتن (پذیرفتن) سنت شفاهیی که کلیسای کاتولیک به آن معتهد است، در خطا هستیم. نتیجه این گفتگو این خواهد بود که آنچه پروتستانها در راستای تاویل و تفسیر کلام ارائه می دهند، از طرف کلیسای کاتولیک، به این خاطر که خود را تنها اقتدار در تفسیر کلام می داند، رد و مردود اعلام می شود.
آیا صرف اینکه کلیسای کاتولیک الهامی بودن کلام خدا را اعلان می کند، کتب مقدسه الهام خداست؟ و یا کتب مقدسه الهام خدا است، چون حقیقتأ الهام خداست؟ اگر صرف پذیرش ادعاهای یک مجموعه مذهبی، کتبی را مقدس و الهامی می سازد، بنابراین باید با همان اقتدار هم پذیرفت که کتاب مورمنها هم کلام خدا است، زیرا که اقتدار مذهبی ایشان، یعنی پیامبرشان این ادعا را بیان می کند.
حقیقت امر این است که کتب مقدسه، الهام خدا است، نه به این خاطر که کلیسای کاتولیک الهامی بودن آن را تایید، اعلان و یا پذیرفته است، بلکه کلام خدا، الهامی است، زیرا که خدا آنها را الهام کرده است. ترجمه ارمنی کتاب مقدس بسیار زیباست: نفس خدا. کتاب مقدس بازدم خدا است و کلیسا تنها دریافت کننده این بازدم الهای است و نه تعیین کننده ارزش الهی آن. این کتاب ارزش الهی دارند، زیرا از دهان خدا خارج گشت است و کلیسا باید در پذیرش آن وجد و شادی کند. پذیرش و رد این کتب، نه به ارزش الهای آن خواهد افزود و نه چیزی کم خواهد کرد.
آیا کسی می تواند اقتدار و قدرت کلیسای کاتولیک را ارزیابی نماید و ارزیابی وی ارزشمند و قابل پذیرش باشد؟ مسلمأ با چنین تعریفی که کلیسای کاتولیک از اقتدار و اختیارات خود ارائه می دهد، چنین نخواهد بود. اگر بر تفسیرهای ارائه شده کلیسای روم از کلام اعتراض نمایی، به شما پاسخ داده خواهد شد که دلیل عدم رضایت شما، طغیان شما در اطاعت از کلیسای کاتولیک است، و اگر از ایشان بپرسی که به چه علت باید به اقتدار کلیسای روم سر فرود آورد به شما خواهند گفت که چون این کلیسا است که الهامی بودن کتب مقدس را تایید کرده و اعلان نموده بنابراین او و تنها او به تنهایی، اختیار تفسیر آن را دارا است. دوری باطل!
اعتراض کاتولیک ها
به دنیای آشفته خود نظری افکنید!
در مباحثات و گفتگوهایی که (برای توافق) انجام می گیرد، یکی از نکاتی که کلیسای کاتولیک به آن تاکید می ورزد اعتقاد ایشان به داشتن اقتدار تعلیمی (آنچه در بالا نام برده شد) و داشتن توازن، تعادل و انسجام الهیاتی می باشد، که آن را در قیاس با کلیساهای پروتستان داده، مدعی می شود که پروتستانها در هیچ آموزه ای توافق نظر نداشته، کلیساهای خود را تبدیل به بازار آشفته ای ساخته اند که هر گروه، تفسیر خود را برحق می داند. سپس این پرسش مطرح می شود: مسیح هرگز مایل نیست که کلیسا در چنین تشویق و آشفتگی قرار گیرد، بنابراین آنچه کلیسای کاتولیک ارائه می دهد، باید راه صحیح و اقتداری باشد که از طرف خدا منصوب گشته است. کلیسایی که تنها یک تفسیر را ارائه می دهد و اعتماد شما به این اقتدار تعلیمی شما را از هرگونه ابهام و تشویش بدور نگاه خواهد داشت.
اما آیا واقعأ این چنین است؟ آیا با سرسپردگی به کلیسای کاتولیک و تعالیم آن، ما را به تعالیم تاریخی و نظرات واحد پدران کلیسا متصل می سازد؟ البته اجازه دهید اعتراف کنم که چنین ادعایی بسیار جذاب است و مطمئنا شنوندگانی را که هوشمندانه صحت این گفته را ارزیابی نمی کنند، می تواند براحتی متقاعد سازد که آنچه ایشان از کلیسای کاتولیک مشاهده می کنند، منعکس کننده امین نظرات واحد پدران کلیسا است که در طی تاریخ دو هزارساله در مقابل هرگونه آلایش مقاومت کرده و امروز تعالیم ناب رسولی را به ما ارائه می دهد. مسلمأ چنین تصویری که از کلیسا ترسیم می گردد در مقابل شاخه های گوناگون پروتستانیزم که در ابهام و آشفتگی به سر می برند زیباتر و خواستنی تر است.
آنچه کلیسای کاتولیک به دنیای مسیحی ارائه می دهد، تعلیم صحیح و تاریخی کلیسا است. ایشان می گویند، آیا مایلید معنای انجیل را دریابید؟ به کلیسای کاتولیک اعتماد کنید. آیا مایل هستید که حقیقت را در خصوص مریم مقدس بدانید؟ به کلیسای کاتولیک اعتماد کنید. آیا مایل هستیم تعلیم صحیح را در خصوص تعمید آب بدانید؟ به کلیسای کاتولیک اعتماد کنید. اما آیا چنین ادعایی صحت دارد؟ آیا مایل هستید این ادعا را به چالش کشیده و صادقانه ارزیابی کنید؟
پروتستانیزم معتقد است که ادعای مصون از خطا بودن و اقتدار تعلیمی اقتدار ناپذیر کلیسای کاتولیک، توهمی بیش نیست.
پیش از هر چیز اجازه دهید بگویم که کلیسای مدرن کاتولیک آن کلیسای تاریخی روم نیست. آنچه امروز به عنوان کلیسای کاتولیک می شناسیم، با کلیسای که در قرن یازدهم، هشتم و سوم بعد از میلاد وجود داشت کاملا متفاوت است. (در خصوص این تغییرات در ادامه مقاله پرداخته خواهد شد) مطمئنأ اسقفهای کلیسای کهن روم، اگر با کلیسای مدرن کاتولیک روبرو می شدند و آموزه های آن را می دیدند، این کلیسا را با آنچه خود در زمان خویش داشتند یک نمی دانستند.
استدلالی که ایشان ارائه می دهند در همان آغاز فرو می پاشد. به ما گفته می شود که پروتستانها نمی توانند بطور یقین تفسیری را ارائه دهند، زیرا که اقتدار الهیاتی پروتستانها، تنها خودشان هستند. از آنجایی که کلیساهای پروتستان، اقتدار کلیسای کاتولیک را رد می کنند، ایشان تنها با روح خدا و کتاب مقدس واگذارده شده اند و حال به نتیجه آن بنگرید، هر گروهی، مدعی است که تفسیر ایشان برخواسته از کلام و هدایت شده توسط روح خدا است. ایشان می گویند این آشفتگی بجهت تفسیر شخصی گروه های پروتستان است. اما پرسش این است که آیا آنچه کلیسای کاتولیک به عنوان تفسیر کلام و آموزه کتاب مقدسی ارائه می دهد، قابل اعتماد است و می تواند به صحت آن یقین داشت؟ این کلیسای تصمیمی گرفته و الگویی را بنا نهاده و مطابق این الگو به پیش می رود. این الگو می تواند اشتباه باشد همانطور که هر مجموعه مذهبی برای خود موازین و الگوهایی را تعیین می کند و در حقیقت، ایشان نیز ادعا می کنند که آن را از خدا یافته اند. پیامبر مورمونها نیز مدعی است که وی مالک این بخشش و اقتدار الهی بوده و آنچه تفسیر را که می کند صحیح و روشن کننده کتب است و اعلام می کند که آیات و نشانه ها تصدیق کننده این ادعا است. امروز پس از یک و نیم قرن، ده میلیون نفر از مورمونها با این باور او را پیروی می کنند. مجموعه مذهبی شاهدان یهوه نیز الگویی را طرح نموده اند که اقتدار مذهبی و تعلیمی این گروه را تعیین می نماید، ساختاری که میلیونها نفر را در سراسر جهان رهبری می کند.
آنانی که خانواده ای کاتولیک با چنین ساختاری متولد می شوند، ممکن است حقانیت این نظام را نقد نکنند اما اگر کسی مایل به پویستن به این کلیسا باشد، حتمی برحق بودن این اقتدار برای وی پرسش برانگیز خواهد بود. آنچه کلیسای کاتولیک در خصوص مصون از خطا بودن و اقتدار تعلیمی و مذهبی و تنها مفسر صحیح کتاب مقدس ادعا می کند، یکی از ادعاهای بی شماری است که در دنیای مسیحیت موجود است. اینکه به کدام یک از این ادعاها لبیک گفته و به سرسپرده کدام یک از این نظام خواهیم گشت، انتخابی است که شخص باید خود به تنهایی انجام دهد. بنابراین این گفته که کلیسای کاتولیک اقتداری تعلیمی است که مصون از خطا می باشد و تنها مفسر برحق کلام خداست، توهمی بیش نیست.
تهمت بزرگ
مبحث اطمینان کامل در صحت تفسیر کلام، موضوعی است که بر علیه پروتستانیزم مطرح می شود. گمان می کنند تا شخص اطمینان کامل و یقین تامی از درستی چیزی نداشته باشد، اعتماد بر موضوع نیز امری محال است. آیا اگر تمام حقیقت را در خصوص چیزی ندانیم، آیا به معنی فقدان فهم راستی در جزء نیز می باشد؟ عدم داشتن عمل تام به معنی نبود علم جزء نیست. به عنوان مثال، هم اکنون که در حال نوشتن این مقاله هستم، چراغی که بر بالای میز کار من روشن است، حاصل جریان الکتریسیته و فعل و انفعالات شیمیایی گازها در لامپ برق است. با اینکه از فرمولهای ریاضی و جریانات شیمیایی و سایر محاسبات علمی که در روشن شدن چراغ سهم دارند آگاه نیستم، به این معنا است که اساسأ هیچ شناخت واقعی (حتی هم محدود و جزئی) از روشن شدن چراغ ندارم؟
در حوزه ایمان نیز به همین گونه است، با اینکه دانش کامل و تام در خصوص امور الهی نداریم، اما شناخت جزئی اما واقعی قابل کسب می باشد. در حقیقت کسی جز خدا در خصوص خود، دانش کامل و بی نقص ندارد. همانطور که می دانید، مخلوقات قادر نیستند تا تمامی کنه خالق خود را بشناسد، بلکه آنچه در خصوص او می دانند، همانی است که بر وی آشکار گردیده و قابلیت ها و ظرفیت محدود وی به او رخصت درک آن را می بخشد. شناخت ما از کلام زنده خدا، که همان مکاشفه ای است که از خود و فدیه بشر به ما بخشیده به همین صورت می باشد. کلیسا خود را برای تفتیش و فهم این مکاشفه تجهیز کرده، در تلاش است تا در صداقت و بدور از اشتباه این مکاشفه ناب الهی را درک، و برای بکارگیری در زندگی مسیحی تفسیر نماید، اما هوشمندترین معلمین، مجهزترین مفسیرین و کارکشته ترین خادمین، قادر نخواهند بود آن را در تمامیت خود فهمیده و درک بی نقص و عاری از سوتفاهم داشته باشند.
اما درست در همین جا، کاتولیکها خواهند گفت: ببینید، خودتان اعتراف کردید که فهم شما از کتاب مقدس ناقص و اشتباه است! به همین جهت شما نیازمند به اقتدار تعلیمی هستید که مصون از خطا باشد. به کلیسای کاتولیک بپیوندید.
آیا ما به عنوان مخلوقات محدود نیستیم؟ بله، البته چنین هستیم. آیا خداوند مکاشفه خود در چارچوب کتاب مقدس به ما انسانهای محدود با قابلیتهای محصور نبخشیده است؟ البته او چنین کرده است. آیا گمان می برید خدا از اینکه در فهم و درک کتاب مقدس در چالش هستیم در شگفت است؟ آیا فکر می کنید خدا از اینکه کلیسا در بسیاری مطالب دارای یک فهم منسجم نیست جا خورده است؟ هرگز.
آن «تهمت بزرگی» که در مورد آن خدمت شما می نویسم اشاره به مقاومت و رد باوری از طرف کلیسای کاتولیک است که در زمان اصلاحات محبوب گشته بود. اصلاحگران بر این عقیده بودند که هر شخص، اعم از زن و مرد، ثروتمند و مستمند، با سواد و بی سواد، به عنوان کاهنین در حضور خدا، در برابر باورها و اعتقادات خود مسئولند. این باور کهانت فردی هر ایماندار را اعلام می کرد. مارتین لوتر و دیگر اصلاحگران، کشاورزان، دکان داران، زنان و مردان را تشویق می کردند که کتاب مقدس را برداشته و خود آن را بخوانند. هر کس این حق را دارد تا کتاب مقدس را برای خود بخواند و برای فهم آن تلاش کند. و این باور، جنجالهای بسیاری را بوجود آورد. آیا می توان کتاب مقدس را منفک از اقتدار تعلیمی و تفسیر کلیسا و کشیش خواند؟
اما آیا خدا ما را در قبال باورها و اعتقاداتمان پاسخگو نخواهد دانست؟ کتاب مقدس به ما تعلیم می دهد که کتاب مقدس را تفتیش کنیم و «همهچیز را تحقیق کنید، و به آنچه نیکو است متمسّک باشید. » (اول تسالونیکیان 5: 21)
ایشان برای نادرست بودن این آموزه به هرج و مرج کلیساهای پروتستان اشاره می کنند و آن را سندی آشکار برای برحق نبودن این باور می دانند. از یک جهت این صحبت صحیح است، اگر مدیریت مرکزی که کنترل عقاید را در دست داشته باشد موجود نباشد، نتیجه آن تفاوت نظرها و گوناگونی باورها خواهد بود. مشکل اینجا است که فهم و درک در خصوص کهانت ایمانداران درست نیست. کهانت هر فرد ایماندار به این معنا نیست که کلیسایی نیست و معلم و شبان جایگاه اساسی ندارند. این بدان معنی نیست که برای فهم به یکدیگر نیاز نداریم و یا نباید به گذشته، به ایمانداران و مقدیسینی که چیزی برای ارائه دادن دارند نگران نباشیم. این به آن معنی نیست که باید از خانه اول شروع کنیم. این بدان معنی نیست که پشت خود را به مقامات کلیسایی کرده، هر که برای خود نظری را ارائه داده، نهضت و جنبشی نو خلق کند. هر چند ممکن است چنین چیزی اتفاق بیافتد اما کاربرد این آموزه این نیست. در ادامه این مقاله در خصوص پرورش یک آموزه صحبت خواهیم کرد، اما باید در همان حال در نظر داشته باشیم که کهانت فردی یک ایماندار به این معنا نیست که حد و حدود و حصاری موجود نیست بلکه تعهد و سرسپردگی به کلیسا و شیوخ، نکته ای است که کتاب مقدس به ما می آموزد و همینطور هر یک از ایمانداران باید به پذیرش کلام به عنوان چوبخط و همگون نهایی برای آزمون آموزه ها متعهد باشند.
در نهایت هر یک از ما بصورت انفرادی در حضور خدا برای باورهای خود پاسخگو هستیم و تقصیر اشتباهات خود را نمی توانیم به گردن کسی دیگر انداخته، او را مسبب و بانی باورهای خود بدانیم. هر یک از ما باید در ارزیبای باورهای خود کوشا بوده، وجدان خویش را در حضور حق منزه نگاه داریم.
یگانه کتاب مقدس
گانه کتاب مقدس: خدا بصراحت سخن می گوید
زمانی که بیزیل اهل قیصریه[1] (330- 379) با افرادی روبرو شد که بر اقتدار سنت تاکید می ورزیدند، پاسخ داد:
اگر سنت دلیلی بر صحت چیزی باشد بنابراین شایسته است که من نیز، سنتهای خود را ارائه دهم. اگر آنها این سنن را رد نمایند، بنابراین سنتها را دنبال نخواهیم کرد. بنابراین بگذارید تا کلام الهام شده خدا برای ما تعیین نماید که آموزه کدام یک از ما با کلام خدا همخوانی دارد تا صحت آن شخص ثابت گردد.[2]
اینکه مسیحیان چه آموزه ای را باید پذیرفته و آن را تعلیم دهند، مبحثی است که همیشه از زمان رسولان تاکنون باقی است. هر چند کلیسای مسیح رسولان را به همراه خود ندارد، اما کتاب مقدس که الهام خداست در دستهای ما می باشد. بیزیل، یکی از پدران کلیسا نقل قولی از وی را در بالا ذکر کردیم، به شهادت کتاب مقدس اکتفا می کند و محک و چوب خطی دیگر را برای سنجش حقانیت تعالیمش نمی پذیرد. البته توجه داشته باشید او شهامت این را داشت تا به حضور سنتها در دو طرف گفتگوها اشاره نماید به همین جهت از سنت مخالفین خود و از سنتی که در نزد وی حاضر بود صحبت می کند. اما وی این سنتها را همگون شناخت حقیقت نمی شمارد و حاضر است که سنتهای خود را برای کشف حقیقت و پاسبانی از آن، کناری نهد. او در عوض به آنچیزی که هر مسیحی در نهایت باید تعهد خود را به آن اعتراف نمایند اشاره میکند: کتب مقدس.[3]
در دوره اصلاحات (قرن شانزده) صدای دو فریاد همواره به گوش می رسید: سولا فدیه[4] : نجات محض فیض بوسیله ایمان به تنهایی؛ این آن پیغام ارزشمندی بود که به فیض مجانی خدا که از طریق کار فدیه بخش مسیح عیسی، ما گناهکاران را در حضور خود پارسا می شمرد خبر می داد. و ندای دیگری، مرجعیت و اقتدار منحصر بفرد کتاب مقدس بود: سولا اسکریپتورا[5] . اصلاحگران با شهامت به مسیحیان می آموختند که تنها مرجعی که باید آموزه ها بر آن استوار گردند و تنها سنگ محکی که در مقابل آن وجدان هر مسیحی پاسخگوی نگاه داشته خواهد شد، کتاب مقدس است. معنی این سخن این نبود که هر آنچه مسیحیان در دوران باستان گفته اند مردود اعلام می شد، در حقیقت برای پشتیبانی و تایید حقانیت گفته های خود، از پدران کلیسا نیز نقل قول می کردند. اما در همان حال هم معترف بودند که هیچ کس در طی تاریخ کلیسا مصون از خطا نبوده و گفته های هیچ مسیحی (حتی پدران کلیسا) همطراز با کلام زنده خود و چون آن، الهام خدا نیست. همانطور که امروز نیز همه ما ممکن است در فهم کلام در خطا باشیم آنها نیز اشتباه کرده اند. یگانه قانون ایمانی که مصون از خطا است تنها در صفحات کتب مقدس یافت می شود.
بسیاری با تعریف عبارت «یگانه کتاب مقدس» آشنا نیستند و در فهم و تعریف آن با مشکل روبرو می شوند. این مشکل کلیسای کاتولیک نیز بود. با اینکه پیروان نهضت پروتستان، بارها و مکررا و به تفصیل در این خصوص صحبت کرده و کتابهایی بسیاری منتشر شده است، اما بنظر می رسد، سوتعبیرهای بسیاری پیرامون این آموزه وجود دارد و خیل عظیمی از مدافعین کلیسای کاتولیک (دانسته و یا نادانسته) مرتکب مغالطه مرد پوشالی می شوند. (در این خصوص عمیقتر صحبت خواهیم کرد) این خان نخست است و پیش از اینکه به محبث انجیل بپردازیم و آن را تعریف کنیم، لازم است از خواستگاه پژوهشهای خود که کتاب مقدس است دفاع کنیم و منظور خود را از این عبارت که یگانه کتاب مقدس مرجع باورهای ما است، شرح دهیم. اما پیش از آنکه بگوییم که «یگانه کتاب مقدس» چیست اجازه دهید بگوییم که چه نیست.
سولا اسکریپتورا (یگانه کتاب مقدس) چه نیست.
1- نخست باید گفت که منظور این نیست که کتاب مقدس منبع تمام دانش و علم است. کتاب مقدس مرجع پاسخگویی به مسائل علمی نیست و یا کلام خدا، کتاب راهنمای مدیریت کشوری نیست و یا حتمی با من موافق خواهید بود اگر بگویم کتاب مقدس کاتولگ ماشین و فهرست راهنمای قطعات موتر نیست. این کتاب ادعا نمی کند که تمامی دانش را در خود نهفته دارد. و باور کنید، کتاب مقدس دائره المعارفی نیست که هر گاه با پرسشی در زندگی روبرو شویم، پاسخش را در این کتاب بیابیم. آنانی که اقرار می کنند که حقیقت، خارج از کتاب مقدس نیز یافت می شود، لزومآ با «یگانه کتاب مقدس» در تضاد نبوده و آن را مردود نمی شمارند.
2- یگانه کتاب مقدس به این معنی نیست که کتاب مقدس دانش نامه الهیاتی است که در خصوص تمام مسائل مذهبی و الهیاتی اطلاعاتی به ما می دهد. اگر سخنان یوحنای رسول را بیاد داشته باشیم، فرمود:
و دیگر کارهای بسیار عیسی بجا آورد که اگر فرداً فرداً نوشته شود گمان ندارم که جهان هم گنجایش نوشتهها را داشته باشد. (یوحنا 21: 25)
اتفاقأ مدافعین کلیسای کاتولیک به این آیه نیز در تایید تکیه به سنت ها کلیسایی بهره می گیرند. کارل کیتینگ که یکی از مدافعین محبوب ایشان است می گوید:
«در حقیقت کتاب مقدس این مطلب را که تمامیت قانون ایمان را را در خود دارد رد می کند. یوحنای رسول اشاره می کند که تمام کارهای مسیح در کتب مقدس درج نشده است (یوحنا 21: 25) و پولس رسول می گوید که بسیاری از تعالیم مسیحی در سنتهایی نهفته است که بصورت شفاهی به ما سپرده شده است (2 تیموتاوس 2: 2)[6]
لطفا توجه داشته باشید که آنچه ایشان می گویند این است که این حقیقت که یوحنای رسول در خصوص ثبت نکردن تمام اعمال مسیح در گزارشات انجیل خود، مطرح می کند با عدم کفایت «قانون ایمان» یکسان است. بارها به این سوتعبیر از طرف کلیسای کاتولیک روبرو خواهید شد که اگر منبعی تمامی دانش را در خود نداشته باشد به این معنی است که نمی توان آن را به عنوان منبع کافی برای ایمان بحساب آورد. اما بنابر چه دلیلی از گزارش نشدن تمام اعمال مسیح در نوشتجات عهد جدید باید نتیجه گرفت که کتاب مقدس منبع کافی برای قانون ایمان[7] نیست، توضیحی است که کلیسای کاتولیک باید ارائه دهد. فقدان گزارش کتاب مقدس در خصوص رنگ موی سر برتولما، دلیل بر عدم کفایت کتاب مقدس به عنوان مرجع ایمان و باورهای مسیحی است؟ اگر کلام خدا در خصوص لباس یهودای اسغریوطی توضیحی نمی دهد، باید در اینصورت متوسل سنت ها گشت؟ البته پاسخ به این پرسشها منفی است. کفایت کتاب مقدس از این تعیین نمی شود که باید تمام حقایق در آن درج شده باشد. بلکه کتاب مقدس آنچیزی را به ما می بخشد که خدا مقدر کرده تا قادر باشیم با داشتن آن بر اساس قوانین کتاب مقدس رفتار کرده، زندگی نماییم.
3- یگانه کتاب مقدس به معنی لغو و یا نادیده انگاشتن اقتدار کلیسا در تعلیم کلام خدا نیست. گاهی گمان می رود که باید بر این دوگانگی تاکید ورزید که یا کتاب مقدس مرجع و اقتدار تعلیمی است و یا کلیسا و در کنار هم قرار دادن این دو جایز نیست. و گاهی اوقات این آیه از رساله تیموتاوس برای پروتستانها برای به چالش کشیدن بهره جسته می شود که می فرماید: لیکن اگر تأخیر اندازم، تا بدانی که چگونه باید در خانهٔ خدا رفتار کنی، که کلیسای خدای حیّ و ستون و بنیاد راستی است. (اول تیموتاوس 3: 15) ما نیز باید در پاسخ بگوییم که آنچه کتاب مقدس در خصوص کلیسا به عنوان «ستون و بنیاد راستی» است حقیقتی ناجنبانیدنی است. اما اقرار این حقیقت که کلیسا ستون و بنیاد راستی است با اینکه گمان بریم که کلیسا داور نهائی حقیقت است فرق دارد. ستون، چیزی را بالا و استوار نگاه می دارد که در این خصوص حقیقت خداست. کلیسا به عنوان بدن مسیح، حقیقت را بیان کرده آن را استوار می سازد. اما در نهایت تابع و مادون کتاب مقدس (حقیقت خدا) قرار می گیرد. کلیسا عروس مسیحی است و عروس به دقت به سخنان داماد که مسیح عیسی می باشد گوش فرا می دهد. سخنان این داماد در کتاب مقدس یافت می شود. هر چه کلیسای کاتولیک از طرفی برای کلیسا، معیارهای فرا- کتاب مقدسی قائل شده است، در عوض کلیسای پروتستان نیز ترتیب الهی که در عهد جدید به عنوان الگو به ما بخشیده شده، بخوبی تشخیص نداده است. رسولان کلیساهای محلی را تاسیس کرده و شیوخ و شماسان را برای آنها تعینن نموده به ایشان خدمت تعلیم و موعظه انجیل عیسی مسیح را سپردند. و آنانی که بجهت این خدمت خوانده شده اند، شایسته حرمتی دو چندان می باشند (اول تیموتاوس 5: 17) منفرد بودن امری است که گاهی بر خلاف تاکید بسیار کلام خدا به ترتیب الهی در کلیسا، در بین کلیساهای پروتستان رایج شده است.
4- تنها کتاب مقدس به این معنی نیست که کلام خدا گاهی به ما بصورت شفاهی بخشیده شده است. بلکه به این معنی است که کلام خدا، مکاشفه نهایی و کامل خدا است. این حقیقت که خدا در بسیاری مواقع با صدایی قابل شنودن سخن گفت است، انکار ناپذیر است و پروتستانیزم به این معترف است. خدا از طریق انبیا و رسولان نیز سخن گفته است. آنچه پروتستانیزم می گوید این است که آنچه کلیسا امروز به عنوان اقتدار مصون از خطا نیاز دارد در قالب کلام روشن، مشخص و قابل فهم و اعتماد از طرف خدا به ما بخشیده شده است. پروتستانیزم به کفایت و کامل بودن کلام خدا و مکاشفه الهی در کتب مقدس باور دارند اما بسیاری از مدافعین کاتولیک کفایت و کامل بودن مکاشفه الهی در چارچوب کلام را نمی پذیرد و مدعی هستند که کلام خدا به مکملی (یا در سنت شفاهی و یا منابع تفسیر سنتی) احتیاج دارد.
5- یگانه کتاب مقدس به معنی رد تمام هرگونه سنت نیست. مسلمأ سنتهایی وجود دارند که باعث جلال خدا گشته و همینطور برای کلیسا نیز مفید می باشند. یگانه کتاب مقدس می گوید که هر سنتی، هرچند که کهن و قابل احترام باشد، باید با اقتدار و همگونی بالاتر که در حقیقت کتاب مقدس است سنجیده و ارزیابی گردد.
6- یگانه کتاب مقدس، رد و نادیده گرفتن نقش روح القدس در هدایت و تنویر کلیسا نیست. این آموزه، مانع کار روح القدس نمی گردد بلکه این حقیقت را که روح خدا به ما فهم خواهد بخشید معترف است (دوم تیموتاوس 2: 7) این آموزه این را نمی گوید که شخصی که فاقد روح القدس است قدرت و قابلیت فهم و تفسیر کلام را دارد بلکه نقش روح خدا را در فهم و تفسیر کلام لازم و مهم می دانیم.
خلاصه آنچه در بالا ذکر شد، بقرار زیر است:
منظور این نیست که کتاب مقدس منبع تمام دانش و علم است.
- یگانه کتاب مقدس به این معنی نیست که کتاب مقدس دانش نامه الهیاتی است که در خصوص تمام مسائل مذهبی و الهیاتی اطلاعاتی به ما می دهد.
- یگانه کتاب مقدس به معنی لغو و یا نادیده انگاشتن اقتدار کلیسا در تعلیم کلام خدا نیست.
- تنها کتاب مقدس به این معنی نیست که کلام خدا گاهی به ما بصورت شفاهی بخشیده شده است.
- یگانه کتاب مقدس به معنی رد تمام هرگونه سنت نیست.
- یگانه کتاب مقدس، رد و نادیده گرفتن نقش روح القدس در هدایت و تنویر کلیسا نیست.
یگانه کتاب مقدس چیست؟
1- یگانه کتاب مقدس یعنی، کلام خدا به عنوان قانون ایمان[8] کلیسا کافی و مصون از خطا می باشد. آنچه بر آن تاکید می ورزیم، ماهیت کتاب مقدس است. کتاب مقدس نفس خداست، و مکاشفه الهی که برملا شده است و برای آشکار کردن قانون ایمان برای کلیسا جهت انجام ماموریتش در این جهان کافیست. منبعی که مصون از خطا است که با هوا و هوسهای انسانی آلوده نشده و گرایشهای اجتماعی پیغام آن را تغییر نخواهد داد. هر چند کلیسا با چالشهای بسیار زیادی در طی تاریخ روبرو شده و خواهد شد، اما کتاب مقدس مصون از هر تغییری، بنیاد ناجنبیدنی برای کلیسا باقی خواهد ماند.
2- هر آنچه را که شخص جهت نجات باید باور داشته باشد تنها در کتاب مقدس و نه منبع دیگری، یافت می شود. این به آن معنی نیست که اعتقاداتی که لازمه نجات هستند نمی توانند در مجموعه ای کوتاه، بصورت خلاصه بیان شوند. اما با وجود این، هیچ آموزه، باور و اعتقاد دیگری بجهت ورود به ملکوت خدا لازم است، خارج از کتاب مقدس نیست. (در این خصوص بیشتر صحبت خواهیم کرد)
3- هیچ مسیحی ملزم به باور و اعتراف هر آنچه که در کتاب مقدس یافت نمی شود، چه صریح و یا بشکل ضمنی، نیست. به عبارت دیگر، الزامی به باور و اعتراف باوری که در کتاب مقدس موجود نیست، نمی باشد. اجازده دهید به گونه ای دیگر نیز بگویم: کتاب مقدس ادعا می کند که تنها قانون ایمان برای کلیسا می باشد و اینکه این منبع الهی برای مقدسین کافی است و نیازی به تکمیل ندارد. اقتدار کتب مقدس، از کسی جز خدا، که آنها را بازدم کرده و به ما بخشیده است نمی آید. اقتدار کتب مقدس بسته به انسان، کلیسا و یا شورایی نیست. کتب مقدس خود اعتبار خویش است، خود حقانیت خویش را ثابت می کند. کلیسا بر کتب اقتدار ندارد بلکه کتب مکاشفه شده خدا، بر کلیسا اقتدار دارد و کلیسا در زیر نور کلام، دائم در حال اصلاح و رشد است. اعتقادنامه وست مینستر در این خصوص می گوید: صحت و اعتبار نوشتجات مقدّس، که براساس آن بايد به نوشتجات مقدّس ايمان آورد و آنها را اطاعت نمود، برپاية شهادت هيچ انسان يا هيچ کليسائي قرار ندارد بلکه کلاٌ از خداست که او خودش راستي و بوجود آورندة نوشتجات مقدّس مي باشد. لهذا از اين جهت که کلام خداست بايد بعنوان حقيقت پذيرفته شود (1: 4) نقش روح القدس در پاراگراف بعدی بسیار زیبا بیان شده است: توسط شهادت کليسا ممکن است تشويق و ترغيب شويم که نوشتجات مقدس را بسيار محترم و معتبر بدانيم. بعلاوه مطالب آسماني و تأثير تعاليم آن و فصاحت سبک نگارش و هماهنگي تمام قسمتها با يکديگر و هدف کلي آن که عبارتست از جلال خدا و مکاشفة کاملش در خصوص يگانه راه نجات انسان و همچنين سايرخصوصيات عالي و بيمثالش و کمال کاملش همه بطور قطع ثابت ميکنند که کتاب مقدس کلام خداست اما با وجود اين، يقين کامل و اطمينان خاطر ما در خصوص حقيقت مصون از خطا بودن و اعتبار الهي آن بر اثر عمل باطني روح القدس حاصل مي شود که توسط کلام خدا و با آن کلام در دلهاي ما شهادت ميدهد. (1: 5) بخش بعد، ماهیت و قلب «یگانه کتاب مقدس» را توضیح می دهد: ارادة کامل خدا، در خصوص تمام چيزهائي که براي جلال خودش و براي نجات و ايمان و عمل انسان لازم است، در نوشتجات مقدّس يا صريحاٌ بيان شده است و يا بوسيلة استنتاج صحيح و ضروري از آن نوشتجات حاصل ميشود[9] و هرگز، خواه بواسطة مکاشفات تازة روح القدس و يا توسط روايات و سنّتهاي انساني، نبايد چيزي بر آنها افزوده شود[10]. با وجود اين قبول داريم که نوراني شدن باطن شخص توسط روح خدا، براي يافتن معرفت نجاتبخش در مورد آنچه در کلام مکشوف شده است، لازم ميباشد[11] و بعلاوه قبول ميکنيم که براي عبادت خدا و ادارة کليسا مقرّراتي وجود دارد که در ميان مردم و اجتماعات عموماٌ مورد قبول ميباشند و لازم است مطابق اصول عقل طبيعي و تدابير مسيحي و برطبق قوانين کلي کلام خدا که بايد هميشه مورد اطاعت قرار گيرد رعايت شودمفهوم تمام قسمتهاي کتاب مقدس بطور يکسان روشن نيست و همچنين براي تمام مردم بطور يکسان آشکار نميباشند[12] ولي آنچه لازم است انسان براي نجات بداند و ايمان بياورد و عملي سازد در قسمتهاي مختلف کتاب مقدس بقدري روشن و آشکار بيان گرديده که نه فقط علماء و بس بلکه اشخاص بي علم هم بوسيلة استفادة مناسب از وسائل معمولي ميتوانند به فهم کافي آنها برسند[13]. (1: 6- 7)
4- کتاب مقدس، لزومات نجات را بر ما آشکار می سازد. همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، کتاب مقدس دائره المعارف تمام حقایق نیست و در عین حال هم منظور این نیست که کلام خدا آنقدر ساده است که تمام حقایق بسادگی و بدون تلاش قابل استخراج است. بلکه لزومات نجات و حقایقی که برای ورود به ملکوت باید فهمیده و باور گردد، برای همه، چه باسواد و چه بی سواد، بوسیله وسایل معمولی قابل تشخیص و درک است.
5- سنتها تحت اقتدار کلام می باشند. این بخش را در بررسی متی 48: 1- 9 بیشتر توضیح خواهم داد.
خلاصه آنچه در بالا ذکر شد، بقرار زیر است:
1- یگانه کتاب مقدس یعنی، کلام خدا به عنوان قانون ایمان کلیسا کافی و مصون از خطا می باشد.
2- هر آنچه را که شخص جهت نجات باید باور داشته باشد تنها در کتاب مقدس و نه منبع دیگری، یافت می شود.
3- هیچ مسیحی ملزم به باور و اعتراف هر آنچه که در کتاب مقدس یافت نمی شود، چه صریح و یا بشکل ضمنی، نیست.
4- کتاب مقدس، لزومات نجات را بر ما آشکار می سازد.
5- سنتها تحت اقتدار کلام می باشند.
دلایل کتاب مقدسی «یگانه کتاب مقدس»
این آموزه ریشه بر ماهیت کتاب مقدس به عنوان کلام خدا دارد. فهم «کفایت کتاب مقدس» برای ما امکان پذیر نخواهد بود اگر خاستگاه آن را درنیابیم. اگر شاهد آن هستید که در برخی از حوزه های پروتستانیزم بر این آموزه تاکید چندانی نمی شود به این جهت است که دیدگاه این گروه ها نسبت به الهامی بودن کلام و ماهیت مافوق الطبیعه آن در بخشش مکاشفه الهی و حرمت کتب مقدس کمرنگ گشته است. اگر کسی الهامی بودن آن را مهم نشمارد آیا کفایت آن را باور خواهد داشت؟ اصلاحگران دیدی والا بر کلام خدا داشته و ارزش و جایگاه الهی آن را تاکید بسیار می ورزند و این بنیاد قوی برای کفایت کتاب مقدس می باشد.
کلام پولس به تیموتاوس
هرگاه در باب آموزه «تنها کتاب مقدس» صحبت می شود، دوم تیموتاوس 3: 14- 17 نیز به کرات ذکر می گردد.
امّا تو در آنچه آموختی و ایمان آوردی قایم باش، چونکه میدانی از چه کسان تعلیم یافتی، 15 و اینکه از طفولیّت، کتب مقدّسه را دانستهای که میتواند تو را حکمت آموزد برای نجات، بهوسیلة ایمانی که بر مسیح عیسی است. 16 تمامی کتب از الهام خداست و بجهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است،17 تا مرد خدا کامل و بجهت هر عمل نیکو آراسته بشود. (ترجمه قدیم)
اما مطئمنا از اینکه این آیات در خصوص ماهیت و خاستگاه کلام نیز صحبت می کند، آگاه هستید. کفایت کتاب مقدس از سرشت آن سرچشمه می گیرد. چون کتاب مقدس الهام خداست، به همین جهت برای کلیسا برای انجام ماموریتش بر روی زمین کفایت می کند.
پولس رسول در این آیه، به کتب عهد عتیق اشاره می کند، از آنجایی که تیموتاوس کتب عهد جدید را نداشت. (کتب عهد جدید در زمان طفولیت تیموتاوس نگاشته نشده بودند) برخی با اشاره به همین مطلب می گویند که چون این آیه به کتب عهد عتیق اشاره می کند بنابراین استنتاج کفایت کتاب مقدس از این مجموعه چندان استدلال مناسبی نخواهد بود زیرا که مسلما نمی توان ادعا کرد که کتب عهد عتیق در غیاب نوشتجات عهد جدید کافی باشند. اما چنین اعتراضی، نکته مورد بحث را نادیده می گیرد، چون آنچه در اینجا مطرح می شود، گستره کتب نیست بلکه خاستگاه، منشاء و قابلیت کتب مقدس است. آن کلامی که نفس خدا می باشد.
پولس رسول به تیموتاوس نصیحت می کند که در آنچه آموخته است قائم باشد. آن پیغامی که وی در انجیل دریافت کرده است، همان پیغامی است که در کتب مقدسه یافت می شد. آنچه او دریافت نمود همان کلام خدا است و نه چیزی خلاف و جدا از کلام الهی نیست. البته پولس رسول از این مطلب آگاه هست به همین جهت می گوید که کتب مقدسه را از طفولیت دانسته ای. کتب مقدسه ای که در مورد آنها صحبت می کند، نوشته های عهد عتیق می باشد. پولس بر این حقیقت اصرار می ورزد که این کتب وی را حکمت آموزد برای نجات، بهوسیلة ایمانی که بر مسیح عیسی است. از آنجایی که در نوشته های پولس رسول، ایمان به عیسی مسیح امری مافوق الطبیعه است که توسط روح خدا در ما بجود می آورد، بنابراین این حقیقت که ویژگیهای کتب مقدس باید با نوشته های غیر الهامی متفاوت باشد امری آشکار است. این کتب مقدس و روحانی است و از روح خدا سرچشمه گرفته است. و این دقیقا این چیزی است که در آیه 16 می گوید: «تمامی کتب از الهام خداست» در زبان ارمنی، کتاب مقدس را «نفس خدا» می خوانند، و این در حقیقت همان چیزی است که پولس رسول می گوید، این همان واژه ای است که به فارسی «الهام» ترجمه شده است. کتب مقدسه، نفس خدا است. منشاء و سرچشمه این کتابها، روح خدا است. باید توجه کرد، اگر این کتب، از خدا است بنابراین اقتدار کتب، خود خداوند است. کتب مقدس، طریقی است که خدا بدانوسیله اقتدار خود را بر کلیسا نمایان می سازد. خدا از طریق کلام خود، بر کلیسای خود حاکم است. زمانی که خدا در کلام خود سخن می گوید، در حقیقت اقتدار وی بر کلیسای وی به اعلان می گردد. اقتدار الهی کلیسا از کلام زنده خدا بر می خیزد و بر وی بنا شده است و نه بر کلیسای روم.
نتیجه پدیدار گشتن کلمه خدا از روح وی چیست؟ پولس رسول ادامه می دهد:» … بجهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است» و سپس در آیه 17 اضافه می کند: » تا مرد خدا کامل و بجهت هر عمل نیکو آراسته بشود.»
او اشاره می کند که کلام خدا برای کامل بودن مرد خدا که البته اشاره نخستین وی تیموتاوس و در بعد گسترده آن، خطاب به کلیسای مسیح است، کافی است. کتاب مقدس بجهت کامل شدن مرد خدا کفایت می کند و نیازی به مراجع، منابع و سنتهای انسانی نمی باشد. اگر کلیسا در نیاز منبعی دیگر می بود، حتمی پولس رسول توجه ما را به آن جلب می کرد. کلام خدا توانایی آن را دارد تا با ما را به جهت هر بجهت هر عمل نیکو آراسته سازد. آنچه برای رشد و به کمال رسیدن نیاز داریم در کلام زنده خدا یافت می شود و نیازمند یافتن منبع دیگری نیستیم. آیا امکان دارد که منبعی ناقص این قابلیت را دارا باشد که شخصی را کامل کرده به جهت کاری تماما آراسته سازد؟ اجازه دهید مثالی بزنم. فرض کنید که برای شکار به مغازه ای می روید که گمان می کنید می تواند شما را برای شکار مجهز سازد. اما پس از ورود به مغازه متوجه می شوید، پس از ارائه تنفگ، مغازه دارد فشنگ کافی برای فروش ندارد و یا دوربین مناسبی که برای شکار لازم است در مغازه یافت نمی شود. آیا می توان گفت این مغازه شما را به بجهت هر نیازی که برای شکار دارید، مجهز می سازد؟ مسلمأ منابع این مغازه برای مقصود شما کافی نیست و هنوز نیازمند فروشنده ای دیگر هستید تا کاستی های شما را تامین نماید. اما پولس رسول می گوید که کلام خدا شما را بجهت هر عمل نیکو آراسته می سازد.
در زیر نور مطلبی که بیان شد باید به باور نادرست کلیسای کاتولیک در این خصوص توجه نمود. کلیسای کاتولیک تعالیمی را ارائه می دهد که آنها را الهی می خواند اما در این حالی است که این آموزه ها نه تنها برخواسته از کلام زنده خدا نیست بلکه استنتاج سایر آموزه نیز نمی باشد. به عنوان مثال، کلیسای کاتولیک تعلیم می دهد که مریم، مادر مسیح در جسم به آسمان صعود کرده است و این کلیسا بر این باور است که تمام مسیحیان باید بر این تعلیم متعهد باشند. اگر این باور کتاب مقدسی باشد، بنابراین هر مسیحی باید نه تنها آن را باور داشته باشد بلکه موظف است تا این آموزه را نیز تعلیم دهد. اما حقیقت امر این است که کتاب مقدس به هیچ وجه در خصوص این ادعا صحبتی نمی کند و هیچ آثری در این باب در هیچ بخشی از کلام زنده خدا یافت نمی شود. به همین جهت، کلیساهای پروتستان این آموزه را رد کرده، غیرکتاب مقدسی معرفی می کند، اما کلیسای کاتولیک، که اقتدار تعلیمی را ازآن خود می داند، چنین آموزه ای غیرکتاب مقدسی را، حقیقت الهی دانسته، کتاب مقدس را منبعی که برای تعلیم این آموزه کفایت نمی کند، می پندارد.
نظر عیسی مسیح بر اقتدار کتاب مقدس
پیش از اینکه وارد متنی دیگر از کلام خدا گردیم تا کفایت کتاب مقدس را از متون الهامی بررسی کنیم، باید نظری به چشم انداز مسیح در خصوص اقتدار کتاب مقدس و تایید آیه ای را که در بالا ذکر کردیم داشته باشیم.
زمانی که عیسی مسیح با صدوقیان در باب 22 کتاب متی بحث می کرد، توجه ایشان را به کتب مقدس جلب کرد. او فرمود:
امّا دربارهٔ قیامت مردگان، آیا نخواندهاید کلامی را که خدا به شما گفته است، من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب؟ خدا، خدای مردگان نیست، بلکه خدای زندگان است. (31- 32)
معمولا این متن برای این بکار می رود تا نشان دهیم که عیسی مسیح دلیل گفته های خود را بر کتب مقدسه بنا می کند. البته این درست و توجه آن لازم می باشد. او پرسید: آیا نخواندهاید کلامی (کتب مقدس) را که خدا به شما گفته است؟ عیسی مسیح شنوندگان خود را در مقابل کلام زنده خدا، مسئول نگاه داشت. کتاب مقدس تنها گفته های خدا در گذشته برای شنوندگان محدودی که در گذشته زندگی می کردند نیست، بلکه این کلام برای امروز، برای آنانی که در زمان حال زندگی می کنند برای دوره معاصر نیز پیغامی دارد و اقتدار آن را نباید نادیده گرفت. خدا سخن گفته است و این سخن هرگز تضعیف نمی گردد. همانگونه که پولس رسول کتاب مقدس را نفس خدا می دانست، عیسی مسیح نیز بر این حقیقت صححه می گذارد.
سنن و کتاب مقدس
یکی دیگر از متونی که به آموزه «تنها کتاب مقدس» مرتبط می شود، انجیل متی 15: 1-9 است.
آنگاه کاتبان و فریسیان اُورشلیم نزد عیسی آمده، گفتند چون است که شاگردان تو از تقلید مشایخ تجاوز مینمایند، زیرا هرگاه نان میخورند دست خود را نمیشویند؟
او در جواب ایشان گفت، شما نیز به تقلید خویش، از حکم خدا چرا تجاوز میکنید؟
زیرا خدا حکم داده است که مادر و پدر خود را حرمت دار و هرکه پدر یا مادر را دشنام دهد البتّه هلاک گردد.
لیکن شما میگویید هر که پدر یا مادر خود را گوید آنچه از من به تو نفع رسد هدیهای است، و پدر یا مادر خود را بعد از آن احترام نمینماید. پس به تقلید خود، حکم خدا را باطل نمودهاید.
ای ریاکاران، اشعیاء دربارهٔ شما نیکو نبوّت نموده است که گفت، این قوم به زبانهای خود به من تقرّب میجویند و به لبهای خویش مرا تمجید مینمایند، لیکن دلشان از من دور است.
پس عبادت مرا عبث میکنند زیرا که احکام مردم را بمنزله فرایض تعلیم میدهند.
آنچه عیسی مسیح در اینجا می گوید، نمونه ای است که ما نیز به عنوان پیروان وی، باید از آن تبعیت نمایید. فریسیان از اینکه چرا شاگردان سنت فریسیان را پیروی نکردند چندان خوشحال نبودند و نزد عیسی به شکایت پرداختند. آنها شاگردان را به «تجاوز از تقلید مشایخ» متهم کردند. در ترجمه هزاره نو، پرسش فریسیان به اینگونه مطرح شده است: «چرا شاگردان تو سنّت مشایخ را زیر پا میگذارند؟» آنها (فریسیان) گمان می بردند که این سنتها دارای اقتدار الهی است و حتی در برخی تصور می کردند از این سنتها از زمان موسی به ایشان سپرده شده است بنابراین تخلف از نگاه داشتن از آن در حقیقت تخطی از حکم خدا است. (آیا می توانید این نوع نگرش به سنتهای انسانی را در کلیسای کاتولیک نیز بیابید؟) اما آیا عیسی مسیح چنین ادعایی را پذیرفت؟ هرگز. او در حقیقت بر خلاف ایشان ایستاده و آنها را متهم به باطل ساختن حکم خدا نمود. او به ایشان نشان داد که توجه نادرست ایشان به سنتها باعث شده است تا کلام خدا را مخدوش نمایند و او اینکار را با اشاره به مسئله قربانی انجام داد. او سنتهای انسانی را زیر نور کلام زنده خدا قرار داد و نتیجه این بازرسی این بود که سنتها را بر خلاف کلام خدا و یافته آنها را مردود شمرد.
توجه نماییم که فریسیان سنت قربانی را جزئی از سنت مشایخ می دانستند، سنتی که به گمان ایشان اقتدار الهی داشت. کلیسای کاتولیک نیز به همین طریق، مرتکب چنین خطاهای زیادی گشته است و به اتکا به سنتهای «مقدس» کلیسایی خود، سنن شفاهی، اقتدار حضرات کلیسا برای آنها جایگاه الهی قائل است. اما اگر چون عیسی مسیح، این سنتهای انسانی را که به نا حق به خدا نسبت داده شده و آنها را الهی نامیده اند، در زیر نور کلام خدا قرار دهیم، پژمرده خواهند گشت. ایشان در خصوص این آیه می گویند که عیسی مسیح با سنتهای انسانی به مخالفت پرداخت و نه سنن الهی. اما حقیقت امر این است که هر سنت الهی، با هر ادعاهایی که در خصوص منبع و منشاء پدیدار گشتنش دارد، باید در کنار تنها چوبخط و کانون قرار داده شده، ارزیابی گردد. کتاب مقدس داور نهایی تمام سنن می باشد.
سنت مقدس؟
نکته ای که در برخورد کلیسای کاتولیک با کتب مقدس شایسته توجه است این می باشد که ایشان معتقدند که بجهت تفاسیر متفاوتی که از کتاب مقدس می تواند ارائه گردد، بنابراین کتاب مقدس نیازمند صدایی مقتدر و تفسیر واضح است که ابهامات و اغتشاش در این خصوص را از بین ببرد. و این صدای رسا و تعیین کننده چیست؟ سنتهای کلیسایی. نه تنها این کلیسا کمکی در فهم کتاب مقدس ننموده، بلکه تنها به اغماض کلام، حتی ساده ترین متون آن پرداخته است. افزون بر این، سنتهای خود را نیز که در مقام الهام بالا برده است، در معرض تفاسیر گوناگون قرار داده است.
حتمی با شورای ترنت[1] آشنا هستد این شورا معروف به بزرگترین «شورای ضد اصلاحات[2]» نامیده شده است. کانون و مستندات این شورا، موقعیت و وضعیت کلیسای کاتولیک را در مقابل با نهضت اصلاحات با صراحت بیان می کند. برخلاف ادعای اصلاحاتی که در خصوص کلیسای کاتولیک پس از شواری واتیکان دوم وجود، این کلیسا همچنان بر روی باورهای گذشته خود که در شورای ترنت منعکس شده است، استوار است. شورای ترنت در خصوص اقتدار کانون کتاب مقدس، اینگونه اعلام کرد:
«این مطلب آشکارا قابل درک و فهم است که این حقایق و قوانین در کتب مکتوب و سنتهای نانوشته که از رسولان دریافت گشته، وجود دارند؛ سنتهایی که از دهان خود مسیح و یا رسولان داده شده اند، با دیکته کردن روح خدا به ما رسیده است. (این سنتها) طوری به ما رسیده است که گویی واسطه ای وجود نداشته است. پیرو آن، در راستای نمونه پدران راست دین کلیسا، در احترام تمام کتب عهد عتیق و جدید پذیرفته می شود از آنجایی که خدا مولف هر دو می باشد، همچنین سنتها، چه آن سنتهایی که مربوط به ایمان و چه اخلاقیات باشد، به عنوان تعلیم بیان شده به زبان مسیح و یا روح القدس، از طرف کلیسا پذیرفته شده و بدون شکستگی ترتیب(بدون تحریف) ، از آنها پاسبانی شده است.
هر چند ممکن است این ترجمه روان نباشد، اما با اینکه ترجمه انگلیسی آن نیز جملات بلند و بنظر پیچیده می آید، اما معنای آن روشن و صریح است. اما با این وجود، برخی از عبارات و واژگان بکار رفته شده در این متن، باعث ایجاد مباحث زیادی در بین خود کاتولیکها نیز گشته که دیدگاههای گوناگون و موضعهای متفاوتی را بوجود آورده است.
اما آیا کلیسای کاتولیک معاصر نیز همین ادعا را می کند؟
شورای واتیکان دوم، مستندات مهمی را منتشر کرد. یکی از این مستندات، «دیی وربوم (کلام خدا): نظام نامه اعتقادی در خصوص مکاشفه الهی»[3] نام دارد که در 18 نوامبر سال 1965 صادر گشت. در مقدمه این سند، شورای کلیسای کاتولیک در خصوص مکاشفه الهی و چگونگی انتقال آن در کلیسا صحبت می کند. به برخی از نوشته های این سند در زیر اشاره خواهم کرد تا اهمیت این موضوع در نگرش کلیسای کاتولیک به مسئله مکاشفه الهی و نحوه انتقال آن پی ببریم.
«(8) این سنت، که از رسولان به ما می رسد، به مدد روح القدس پرورش می یابد… از طریق همان سنت، کانون کامل کتب مقدسه کلیسا شناخته می شود، و مکتوبات مقدس در کلیسا عمیقا فهمیده و فعال می گردد. (9) بنابراین ارتباط نزدیکی بین سنن مقدس و کتب مقدس وجود دارد. زیرا که هر دو از منشاء الهی و بنوعی مشخص در اتحاد یک می شوند و به سوی یک سرمنزل حرکت می کنند. زیرا که کتب مقدسه کلام خدا هستند از آنجایی که تحت الهام روح الهی نوشته شده اند. سنن مقدس در پاکی کلام خدا با دست جانشینان رسولان رسیده است، سننی که توسط خداوند مسیح و روح القدس به رسولان سپرده شد. بنابراین با هدایت نور روح راستی، این جانشینان در وعظ های خود قادر هستند تا این کلام خدا را حفظ کرده (عاری از تحریف)، توضیح دهند، و آن را بصورت گسترده ای تعلیم دهند (به گوش همه برسانند). در نتیجه کلیسا تنها از کتب مقدسه، یقین خود را از تمام مکاشفات حاصل نمی کند. به همین خاطر، کتب مقدس و سنتهای پاک، باید به همان مفهوم پذیرفته شده و مورد احترام قرار گیرند. (10) کتب مقدس و سنتهای پاک، از یک کلام سپرده شده خدا هستند، که به کلیسا داده شده است… وظیفه تفسیر درست و قابل اعتماد کلام خدا، چه بشکل مکتوب و چه بگونه منتقل شده، بصورت ویژه به مقام زنده تعلیم کلیسا منصوب شده است، که اقتدار تعلیمی خود را در نام عیسی مسیح اجرا می کند. بنابراین واضح است که، سنت های مقدس، کتب مقدس، و اقتدار تعلیم کلیسا، مطابق طرح حکیمانه الهی، به هم متصل و با هم متحد هستند بنوعی که یکی بدون دیگری نمی تواند استوار باقی بماند، و همه ما هم و هر کدام به روش خود، تحت عمل روح القدس، در نجات جانها سهیم هستند…. (12) زیرا هر آنچه که در مورد روش تفسیر کتب گفته شده است در نهایت تحت انقیاد رای کلیسا است که ماموریت الهی و خدمت پاسبانی و تفسیر کلام خدا را اجرا می کند. (21) کلیسا همیشه کتب مقدس را به همراه سنن مقدس، قانون افضل دانسته است و به این عقیده خود متعهد خواهد بود. (24) الهیات مقدس بر روی کلام خدا و همچنین سنتهای مقدس استوار است، این دو زیربنای اولیه و همیشگی الهیات مقدس می باشند.
نکات بسیار مهمی در این سند است که خواننده هوشیار با دقت با عبارتهای کلیدی روبرو خواهد شد. نخست ادعا می شود که این سنتها از رسولان به ما منتقل گشته است و سپس به کمک و مدد روح القدس در کلیسا پرورش می یابد. اگر سنتها در طی زمان پروش یافته، شکل کاملتری می گیرند، بنابراین این سنتها، مطالبی هستند که جز کتب مقدس و الهام خدا نمی باشند زیرا که کتب مقدس هرگز رشد نکرده، «پرورش» نمی یابد. رشد ما از کلام زنده خدا به معنی تغییر در جهت رشد و پرورش کلام در طی زمان نیست. کلیسای کاتولیک می گوید که از طریق این سنتها است که ما کلام خدا را شناخته شده و درک ما از کتاب مقدس عمیقتر می گردد. ایشان معتقد هستند که بوسیله همین سنتها است که کلام خدا پاک و بدون تحریف نگاه داشته شده است. این بدان معنی است که بدون این سنتها، کتاب مقدس تحریف می گشت. واتیکان دوم معتقد است که کلیسا، برای فهم تمامی مکاشفه خدا، نمی تواند بر کتاب مقدس به تنهایی تکیه کند و او را لازم است تا به سنتهای کلیسا نیز رجوع کرده، مکاشفات الهی را دریابد. و ایشان معتقدند که کلام خدا و سنتها به کلیسای روم بخشیده شده است و تنها این کلیسا است که اقتدار تفسیر صحیح آن را دارد. این تنها کلیسای روم است که قادر است آن سنت را تعریف و آن را تفسیر نماید. و زمانی که از این کلیسا می خواهیم تا محتوای سنت را برای ما بیان کند، به ما گفته می شود که باید کلیسا اعتماد نماییم، کلیسایی که آموزه های خود را بر همان سنن مقدس بنا نموده است. این همان چرخش بیهوده ای است که پیشتر به آن اشاره کردم.
کلیسای کاتولیک، سه اقتدار تعلیمی را به ما نشان می دهد: کتب مقدسه، سنتها و مقام تعلیمی کلیسا. از آنجایی که بر طبق باور ایشان این کلیسا است که حدود کلام را تعریف می کند و حق ویژه تفسیر این کلام را هم تنها به خود اختصاص می دهد، به ما می گوید که چه چیزی جز سنت هست و چه چیزی سنت نیست و آموزه های خود را بر اساس سنتهایی که خود آنها را تعریف می کند ارائه می دهد. در حقیقت از این سه مرجع تعلیمی یعنی، کتاب مقدس، سنت ها و مقام تعلیمی کلیسایی، تنها یک پایه، توسط دیگری تعریف نمی شود و آن خود مقام تعلیمی کلیسا است. بنابر چنین باوری، آنچه کلیسای پروتستان بر آن تکیه می کند، یعنی «تنها کتاب مقدس» از طرف کلیسای کاتولیک مردود اعلام می گردد زیرا که اقتدار تعلیمی و تنها مرجع تفسیر صحیح کلام یعنی مقام تعلیمی کلیسا کاتولیک بصورت خودکار رد می گردد.
هر چند کلیسای کاتولیک در سایر گفته های خود، اقتدار کتاب مقدس را تایید می کند، اما بیاناتی نظیر آنچه اشاره کردیم، نشان می دهد چگونه بر این باور متعهد نبوده، جایگاه کلیسا را والاتر از کتاب مقدس می شمارد. چگونه ممکن است که کلام خدا و سنن مقدس قانون افضل کلیسا اعلام گردد در حالی که کلیسا مفسیر بر حق و حافظ کتب مقدسه اعلام می کند؟ چه کسی تفسیر کلیسا را ارزیابی می کند؟ بنظر این ادعا که کلیسا تحت اقتدار قانون افضل قرار دارد چندان صادقانه نمی رسد، زمانی که این قانون افضل تنها در حوزه اقتدار کلیسا است که بقا دارد. کلیسا این قانون را هر آنگونه که برای خود مفید باشد، تفسیر و اعلام می دارد.
کلیسای کاتولیک ادعا می کند که تنها آنچیزی را تعلیم می دهد که با وی سپرده شده است، اما با بررسی آموزه های این کلیسا مانند لقاح مطهر، صعود جسمانی مریم (رجوع شود به مقاله تکریم مریم در کلیسای کاتولیک)، آموزه برزخ، و مصون از خطا بودن مقام پاپ، اینطور بر می آید که این ادعا حقیقت ندارد. این آموزه ها از رسولان به کلیسا «سپرده» نشده است و پدران کلیسا این را تعلیم نداده اند، بلکه این تعالیم اختراعاتی هستند که به عنوان سنتهای مقدس در جایگاه رفیع الهامی به مستندات خود افزوده اند. کلیسای کاتولیک با اینکه ادعای رسولی بودن دارد، در حقیقت این تعالیم را به نام رسولان جهل کرده، نظرات و تراوشات ذهنی مقامات کلیسا را به عنوان سنتهای مقدس و تغییر ناپذیر به دنیا ارائه داده است.
پاپ، اسقف روم
اجازه بدهید، کمی مسیر صحبت را بجای دیگری جهت بدهیم و سپس باز خواهیم گشت و به مقایسه آموزه تنها کتاب مقدس و سنت کلیسای کاتولیک خواهیم پرداخت و مباحثه خود را در این بخش جلو خواهیم برد.
اما آنچه را که مایل هستم در این بخش از مقاله بررسی کنیم، مقام پاپ در کلیسا است. به هر حال گفتگوهای ما در خصوص اقتدار و اختیار کلیسای کاتولیک در مقام تعلیمی بدون بررسی مقام پاپ کامل نخواهد بود و باید باور این کلیسا را در این خصوص نیز ارزیابی کرد.
اگر آموزه «تنها کتاب مقدس» صحیح نیست، بنابراین این پرسش مطرح می شود که کلیسای کاتولیک چه چیزی را جایگزین آن می سازد؟
اگر مقالات پیشین را دنبال کرده باشید، حتمی تا به حال متوجه شده اید که کلیسای کاتولیک، اقتدار حضرات کلیسا را مرجع تعلیمی معرفی می کند و در راس این مجموعه، پاپ جلوس نموده است. همانطور که اصول اعتقادات کلیسای کاتولیک آن را توضیح می دهد، » وظیفه تفسیر کلام خدا، بشکل اصیل و بی آلایش تماما به حضرات کلیسا بخشیده شده است، و منظور از این حضرات، پاپ و جماعت اسقفانی که همراه وی هستند می باشد.»[1]
البته در طی تاریخ، پاپها، نظرات والا و رفیعی در خصوص مقام خویش داشته اند (البته برای خواننده نباید چندان شگفت انگیز باشد!) اعلانات رسمی و تعلیمی کلیسا در این خصوص کم نیستند، بیاناتی که جایگاه این مقام کلیسایی را بدقت تعریف و آن را برای کلیسا و مدیریت تام الختیار برقرار ساخته است. اجازه بدهید تنها به عنوان مثال، بخشی از بیانات رسمی شورای واتیکان اول را که به نام pastor aeternus خوانده می شود را در این قسمت درج نمایم. این مکتوب در بیست و چهارم آوریل سال 1870 منتشر گشت:
«ما، بنابراین، بجهت حفظ و نگاهداری و افزودن گله (کلیسای) کاتولیک، به تایید شورای مقدس، حکم می کنیم (اعلام می کنیم) که بجهت باور و پذیرش تمام ایمانداران، در هماهنگی و امتداد ایمان کلیسای کهن جهانی، که تقدم رسولی، مقدس، استوار و جاودانه است.»
این بیانیه، در جهت برقراری مقام والا و رفیع پاپ اعلان گشته و تقدم رسولی، اشاره به جایگاه پاپ در این کلیسا دارد.
دقت داشته باشید، که کلیسای کاتولیک ادعا می کند که آنچه را که تعلیم می دهد، با تعالیم کهن، و کلیسای جامع هم آهنگ و هم راستا است.
و سپس ادامه می دهد:
به همین جهت، تعلیم داده، اعلان می کنیم، بر اساس شهادت انجیل، تقدم این حوزه و قلمرو (پاپ) بر کلیسای جامع خدا، مشخصا و مستقیما وعده داده شده است، تا به پطرس، رسول مسیح خداوند، بخشیده شود. زیرا که این تنها شمعون بود که خداوند به او گفت: «کیفا خوانده خواهی شد» خداوند پس از اعتراف وی که گفت: «تو مسیح است، پسر خدای حی» به وی گفت: «مبارک هستی، شمعون، پسر یونا، زیرا که جسم و خون این را بر تو آشکار ننمود، بلکه پدر من که در آسمان است، و من نیز تو را میگویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنّم بر آن استیلا نخواهد یافت. و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو میسپارم؛ و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.» و این تنها به شمعون بود که عیسی پس از رستاخیز خود مقام شبان اعظم (رئیس و سر شبانان) و حاکم (فرمانده) بر گله خویش، را با این کلامت بخشید: «برههای مرا خوراک بده، گوسفندان مرا خورا بده» در مقابل موضع کلیسای کاتولیک که همیشه این آموزه مشخص کتب مقدس را بشکل واحد فهمیده است، نظرات منحرف آنانی که مدیریت کلیسا را که توسط مسیح خداوند برای کلیسایش تاسیس شده است، مخدوش می کند و این را رد می کنند که پطرس، خود به تنهایی، از میان همه رسولان، توسط مسیح به عنوان مقام خدمتی مقدم و جدا و والا (در قیاس با مقام سایر رسولان) (به عنوان نخستین پاپ) برقرار شده است … بنابراین اگر کسی، بگوید که پطرس رسول، به عنوان شاهزاده رسولان (والاترین رسولان) و کلیسای دیدنی، مقرر نگشته است و او را مستقیما از طرف خداوند مسیح به عنوان مقام والا و محترم، به رسمیت نشناخته و او را مقام مقتدر و بحق نداند، لعنت بر او باد.
این موضوع تا به امروز نیز باقیست و شورای دوم واتیکان، به همان شدت به این نظریه خویش معتقد و پایبند است.
کاردینال گیبونز می نویسد که این مقام از طرف خداوند عیسی به پطرس سپرده شده و پس از وی، این مقام والای خدمتی که پطرس را راس کلیسا قرار داده، به پاپهای بعدی (اسقفهای روم) انتقال می یابد. این افراد در حقیقت تخت اقتدار پطرس را به ارث می برند و به همین جهت، تمام مسیحیان واقعی باید این اقتدار پاپ را بپذیرند، با این باور که انگار خود پطرس بر آنها ریاست می کند. [2]
این گفته ها و بیانات چه معنایی دارند؟ ادعای روم در خصوص مقام پاپ چیست؟ از آنجایی که مفهوم و باور ولایت پاپ، در رد آموزه تنها کتاب مقدس نقش اساسی دارد، باید کتاب مقدس را و آیاتی را که ایشان گمان می کنند که کلام خدا در این خصوص تعلیم ایشان را تایید می کند بررسی نماییم.
موضوع کلیسای روم
ایشان گمان می کنند و در این گمان نیز راسخ هستند که خداوند عیسی، پطرس را در مقام خدمتی والا و منحصر بفردی قرار داد، به نوعی بر همه رسولان و کلیسای جامع، مدیریت کرده، گله خداوند را رهبری نماید. این مقام، دارای حرمت والایی است، به او اختیاراتی را داده است و گستره ریاست وی نیز وسیع است.
این موسسه مذهبی، کتاب متی 16: 18- 19 و یوحنا 21: 15- 17 را برای اثبات تعالیم خود شاهد می آورد. پطرس آن صخره است (متی 16) و عیسی مسیح، به او اختیار کلیسایش را می بخشد و این اقتدار، به کسانی که پس از پطرس به جای او می آیند انتقال می یابد.
آنها می گویند که مسیح در این متن، مقام و جایگاه پاپ را استوار می گرداند. کلیسای کاتولیک همچنین تعلیم می دهد که چون عیسی مسیح به پطرس گفت که بره ها و گوسفندان مرا خوراک ده، به همین خاطر او را به عنوان شبان تمام مسیحیان مقرر می کند، خدمت و مقامی که با تمام خدمات رسولان متفاوت است.
افزون بر این، کلیسای کاتولیک تعلیم می دهد که پطرس، اولین اسقف روم بوده است. به همین خاطر، پس از وی، هر کس که مقام اسقفی روم را دریافت می کند، اقتدار روحانی پطرس بر او قرار می گیرد. علاوه بر این، ادعا می کنند که این تعلیم تاریخی کلیسا، تعلیمی که همچنان و بدون انقطاع باقی مانده، بوده است. و اگر شخصی با این تعلیم مخالفت کند، از طرف این موسسه مذهبی، ملعون خوانده خواهد شد.
آنچه گفت اهیمت بسزایی دارد زیرا که الهیات کلیسای کاتولیک، این بیانیه را در سندی درج می کند که خود اعلان می کند که مصون از خطاست، سندی که بر اساس محتوای تعالیمش، اگر کسی به آن باور نداشته باشد، لعنت می گردد. و حال اگر دریابیم که کلیسا، برخلاف ادعای این موسسه مذهبی، چنین باوری را به اینگونه که کلیسای کاتولیک می گوید، در گذشته نداشته است و این آموزه (مقام مقدم پاپ) تعلیمی است که در طی قرنها در ساختار سیاسی و الهیاتی شکل گرفته، ناچار، اشتباهی قبیح و جدی را در سند باصطلاح مصون از خطای این موسسه خواهیم یافت. و اگر این ادعا، که پاپ، مقام والای کلیسا، ولایت خود منصوب، جایگاه کتاب مقدسی ندارد و تعالیم رسمی وی مصون از خطا نیست، طبیعتا، بسیاری از آموزه های عجیب این کلیسا نیز زیر پرسش خواهد رفت.
تلخیص و گردآوری: ادوین کشیش آبنوس
مارچ 2014
[1] Basil of Caesarea
[2] Basil of Caesarea, Letter CLXXXIX as found in schaff and wace, A select library of Nicene and post-Nicene Fathers of Christian Church, Second Series (Grand Rapids: Eerdmans , 1983) p 229
[3] باید حقیقتی را هم اقرار کرد که کاربرد این حقیقت، تلاشی است که یک مسیحی در طی عمر خود، ادامه می دهد و هرچند به دلایل زیادی که در این جا فرصت اشاره به آنها نیست، قادر نخواهیم بود از خطاها دور کنیم، اما باید خود را انضباط دهیم تا در تعهد به کتاب مقدس به عنوان تنها مرجع و خواستگاه باورهای خود رشد کنیم.
[4] Sola Fide
[5] Sola Scriptura
[6] Karl Keating, Catholicism and Fundamentalism: The attack on “Romanism” by “Bible Christians” (San Francisco: Ignatius Press, 1988). P136
[7] Rule of Faith
[8] Reglua Fidei
[9] مرقس ۷-۵:۷
[10] دوم تیموتائوس ۱۷-۱۵:۳؛ غلاطیان ۹-۸:۱؛ دوم تسالونیکیان ۲:۲
[11] یوحنا ۴۵:۶؛ اول قرنتیان ۱۲-۹:۲
[12] دوم پطرس ۱۶:۳؛ یوحنا ۱۷:۱۶؛ یوحنا ۶۰:۶
[13] مزمور ۱۰۵:۱۱۹ و ۱۳۰؛ اعمال ۱۲-۱۱:۱۷
بخش صدم این کتاب
[2] John cardinal Gibbons, The Faith of our fathers (Rockford, III.: TAN books and Publishers, 1980), p. 78
[1] Council of Trent
[2] Counter-Reformation Council
[3] Dei Verbum, The Dogmatic constitution on Divine Revelation