زیرا که اوّل به شما سپردم، آنچه نیز یافتم که مسیح برحسب کتب در راه گناهان ما مرد و اینکه مدفون شد و در روز سوم برحسب کتب برخاست؛ (اول قرنتیان 15: 3- 4)
آنچه خواندیم، واقعیت تاریخی است که اهمیت الهیاتی زیادی برای مسیحیان در تمام دوران تاریخ داشته است. حقیقتی که ایمانداران در طی تاریخ کلیسا به قیمت جان خود، آن را اعتراف کرده و اساس ایمان خود اعلام نمودند. سنت الهیاتی و شاخه کلیسایی شما هر چه باشد، از اهمیت این مطلب؛ که عیسی مرد و روز سوم از مردگان برخاست نخواهد کاست. اما آنچه مسیحیان را گاهی مشوش می سازد و پرسشهایی بسیاری بجهت آن بر می خیزد و شاید برخی را به گمراهی می کشاند، آن سه روزی است که عیسی مسیح مرده بود. چه بر سر روح عیسی آمد؟
آیا کتاب مقدس در این خصوص سکوت نموده است و یا سرنخهایی را می توان در کتب مقدس یافت که راهنمای ما باشند؟
اگر مرگ و قیام عیسی نقطه اشتراک و هم صدایی ماست، سه روز مرگ وی، مسبب اختلاف نظرهای بسیاری در میان مسیحیان گشته است. شاید حضور این مطلب در اعتقادنامه رسولان و تغییراتی که در این گزاره بخصوص در طی تاریخ بوجود آمده، خود نشان دهنده این ناسازگاری عقیدتی بین مسیحیان باشد. مایل هستم که در این کناکش و تلاش در پاسخ به این پرسش از اعتقادنامه رسولان آغاز کنم، اعتقادنامه ای که در خود گزاره ای دارد که در خصوص این مطلب صحبت می کند: او به عالم مردگان (جهنم) نزول کرد.
اما پیش از پرداختن به بخش مشخصی از این اعتقادنامه، توضیح مختصری در مورد اهمیت وجود اعتقادنامه و مطالعه آن بطور کلی ارائه دهم.
آنچه را که در اعتقادنامه رسولان مطالعه می کنیم در حقیقت عصاره ایمان مسیحی است، آن حقایق فشرده و ایمان بنیادی که در مسیحیت یافت می شود در اعتقادنامه رسولان گرد آماده است.[1]
در حقیقت آنچه در این اعتقادنامه موجود است (در قیاس با کتب الهیات نظامندی که مجموعه باورهای سنت های الهیاتی و چشم انداز آنها در خصوص آموزه های مسیحی می باشد، بسیار کوچک و حقیر می نماید) آن زمین مشترکی است که همه مسیحیان از هر نقطه جهان و از هر دوره تاریخ، از هر شاخه مسیحی و سنت الهیاتی می توانند بر آن ایستاده، بگویند که بر اساس آنچه در این نوشته اعتراف کرده ایم، برادران و خواهرانیم. هرگاه مباحث الهیاتی و گفتگوهای خداشناسی، ابهام، فاصله و شقاق را ایجاد می کند، لازم است که دست نگاه داشته و این اعتقادنامه را با صدای بلند قرائت کنیم و حقایقی را که ما را به هم بسته و بنیاد ایمان و اساس خانه مان را شکل داده، ارزش نهیم. حقایقی که بسیاری در طی تاریخ، چه در گذشته و چه امروز برای حفظ و باور آن از جان خود گذشته اند. موضعهای خداشناسی و الهیات نظری (اصولی که در حاشیه قرار دارند)، ضامن نجات و شایسته باختن جان نیستند، اما آنچه در اعتقادنامه رسولان نگاشته شده است، پژواک کلام راستین و پیغام نجات است. آنچیزی است که با اعتراف به آن، مسیحی و با مردود شمردنش، بی ایمان خوانده خواهیم شد.
هرگاه در ابهام و پیچدگی چگونگی نجات، دست و پا می زنیم، لازم است تا به سادگی ایمان خود باز گردیم، لازم است آن ساختار اساسی و چارچوب بنیادی را از یاد نبریم.
اعتقادنامه رسولان آن میعادگاهی است که مسیحیان با وجود اختلاف نظرها و تفاوت دیدگاهها می توانند در یک جا گرد آیند؛ آن ریسمان اتحادی است که ما را به هم بسته، کلیسای مسیح را کلیسای جامع می سازد. افزون بر جهانشمول بودن و سادگی آن، قدمت اعتقادنامه رسولان به ارزش آن می افزاید. هرچند توسط رسولان نگاشته نشده است اما اعتبار و ارزش آن در طی قرون به اثبات رسیده است.
اعتقادنامه رسولان برای نخستین بار توسط امبروز میلان (340- 397) به این نام خوانده شد. [2] این اعتقادنامه، به عقیده پژوهشگران ریشه در اعتقادنامه های دیگری چون، «رومانوم» و «پروتو-رومانوم» اعتقادنامه کهن رومی داشته است. البته در کنار این اعتقادنامه ها، واژگان مشابه و اعترافات همانند نیز در نوشته های پدران کلیسا یافت می شود که شاید اساس و بنیاد این اعتقادنامه را شکل داده است. ایگناسیون، اسقف انطاکیه در نامه خود به طرالیانس می نویسند:
«اگر کسی به شما چیزی می گوید که برخلاف عیسی مسیح باشد، گوشهای خود را بگیرید. عیسی مسیحی که از نسل داود است، بویسله مریم به دنیا آمد، اوئی که حقیقتأ زاده شد و خورد و آشامید. اوئی که حقیقتأ تحت پنطیوس پیلاطس جفا دید و حقیقتأ مصلوب گشت و در حضور موجوداتی که در آسمان، روی زمین و زیر زمین هستند براستی بمرد. او همچنین حقیقتآ از مردگان قیام کرد. پدرش او را زنده ساخت، او حتی ما را که به او، از طریق مسیح عیسی ایمان داریم، زنده خواهد ساخت، عیسی مسیحی که جدا از او حیات جاودان نداریم»[3]
با مشاهده مراجعی نظیر آنچه در بالا درج شد و شواهد تاریخی، بنظر می رسد که این اعتقادنامه در طی قرون، شکل گرفت تا اینکه در حدود سال 800 بعد از میلاد، در زمان شارلمانی[4]، بشکل رسمی در بین کلیساهای امپراطوری روم، پس از اصرار وی بر پاپ لوئی سوم، بر بکارگیری این اعتقادنامه در روم پذیرفته شد.[5]
فرایند شکل گیری این اعتقادنامه زمانی تثبیت یافت که ایمانداران در زمان تعمید آب، به پرسشهایی که از طرف خادمی که ایشان را تعمید می داد پاسخ می دادند. پرسشهایی که در حقیقت متن این اعتقادنامه را شکل می داد به عنوان اصول اساسی ایمان مسیحی که هر شخص معترف به عیسی مسیح، باید اعتراف می نمود. هیپولیتوس روم، الهیات دان مهم قرن سوم میلادی، گزارش دقیقی را از چگونه نحوه تعمید آب ایماندار را در کتاب خود تحت عنوان «سنت رسولی» اینگونه شرح می دهد:
» پس از اینکه هر کدام از آنها برای تعمید به داخل آب رفتند، آن شخصی که تعمید می دهد باید بر روی ایشان دست گذارده، بپرسد: آیا به خدا، پدر قادر مطلق ایمان داری؟ و آنکسی که تعمید می گیرد باید پاسخ دهد: ایمان دارم. سپس، او باید هر کدام از آنها با گذاشتن دست بر ایشان، یکبار تعمید دهد. و سپس باید بپرسد: آیا به عیسی مسیح، پسر خدا، اوئی که توسط روح القدس و بوسیله مریم باکره به دنیا آمد، و تحت پنطیوس پیلاطس مصلوب شده، بمرد و روز سوم از مردگان زنده شد و به آسمان صعود نمود و بر دست راست پدر نشست و برای داوری زندگان و مردگان بازخواهد گشت، ایمان داری؟ هر گاه تمام این پرسشها را باسخ داده گفتند: ایمان دارم، باید آنها را برای بار دوم تعمید دهد. و سپس باید بپرسد: آیا به روح القدس و کلیسای مقدس و قیامت مردگان ایمان داری؟ و آنگاه تمام کسانی که تعمید می گیرند باید بگویند: ایمان دارم. و بنابراین او باید برای بار سوم تعمید دهد.»[6]
بنابراین آنچه امروز به عنوان اعتقادنامه رسولان در دست داریم و آن را در کلیساهای خود قرائت کرده، در جمع به آن معترف می شویم، چکیده باورهای اساسی و بنیادی است که در طی تاریخ هر مسیحی به آن باورمند بوده است، در حقیقت اگر کسی این حقایق را اعتراف نمی کرد، تعمید نمی یافت. با وجود این اعتقادنامه در بسیاری از کلیساهای غیرفرقه ای جایگاه والا و با ارزشی ندارد. قرائت این اعتقادنامه ها تقریبأ رسمی است که به فراموشی سپرده شده و در بسیاری از کلیساها، سنتی قدیمی و غیرضروری پنداشته می شود. شاید اگر دقت و توجه بیشتری به اعتقادنامه های کلیسایی می داشتیم، کمتر در دام بدعتها و تعالیم نادرست می افتادیم. کلیساهایی که وجود اعتقادنامه ها را ضروری نمی دانند، مجبور هستند جنگهای کهن الهیاتی را بار دگر تکرار کرده، با بدعتهایی که در غیاب اعتقادنامه ها در محافل ایمانی سبز می شوند، دست و پنجه نرم کنند. قرائت اعتقادنامه، که مجموعه حقایقی است که به آن «اعتقاد» داشته به آن معترفیم، کمک می کند تا حصارهای لازم جهت پس زدن باورهای ناراست را برپا کرده، به تعالیم کتاب مقدسی وفادار باقی بمانیم. کلیسای کهن مسیح اهمیت این اعتقادنامه ها را با معرفی آنها به عنوان «سمبل ایمان» و یا «ایمان» بهتر به تصویر می کشیدند.[7] هرچند این اعتقادنامه به قلم رسولان نوشته نشده است، اما اطلاق آن به رسولان، نشان دهنده اهمیت و ارزشی است که کلیسا به متن آن نهاده است.
با اشاره ای که به اعتقادنامه رسولان داشتم و تاکید به اهمیت و ارزش آن در تعالیم، مراسم و اعترافات کلیسایی به اصل موضوع خواهم پرداخت، یعنی به گزاره ای جنجال برانگیزی که بر سر اصالت آن در این رساله مباحثات گوناگونی وجود داشته است. اما پیش از هر با هم اعتقادنامه رسولان را قرائت نماییم:
ﻣﻦ اﻳﻤﺎن دارم ﺑﻪ ﺧﺪاي ﭘﺪر ﻗﺎدر ﻣﻄﻠﻖ، ﺧﺎﻟﻖ آﺳﻤﺎن و زﻣﻴﻦ، و ﺑﻪ ﭘﺴﺮ
ﻳﮕﺎﻧﺔ او ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺎ ﻋﻴﺴﻲ ﻣﺴﻴﺢ ﻛﻪ ﺑﻪ واﺳﻄﺔ روح اﻟﻘﺪس در رﺣﻢ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ و از
ﻣﺮﻳﻢ ﺑﺎﻛﺮه ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ و در ﺣﻜﻮﻣﺖ ﭘﻨﻄﻴﻮس ﭘﻴﻼﻃﺲ اﻟﻢ ﻛﺸﻴﺪ و ﻣﺼﻠﻮب ﺷﺪه
ﺑﻤﺮد و ﻣﺪﻓﻮن ﮔﺮدﻳﺪ، و ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ارواح (جهنم) ﻧﺰول ﻛﺮد و در روز ﺳﻮم از ﻣﺮدﮔﺎن
ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ، ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﺻﻌﻮد ﻧﻤﻮده و ﺑﻪ دﺳﺖ راﺳﺖ ﺧﺪاي ﭘﺪر ﻗﺎدر ﻣﻄﻠﻖ ﻧﺸﺴﺘﻪ
اﺳﺖ و از آﻧﺠﺎ ﺧﻮاﻫﺪ آﻣﺪ و زﻧﺪﮔﺎن و ﻣﺮدﮔﺎن را داوري ﻧﻤﺎﻳﺪ و ﻣﻦ اﻳﻤﺎن دارم ﺑﻪ
روحاﻟﻘﺪس و ﺑﻪ ﻛﻠﻴﺴﺎي ﻣﻘﺪس ﺟﺎﻣﻊ و ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻘﺪﺳﻴﻦ و ﺑﻪ آﻣﺮزش ﮔﻨﺎﻫﺎن
و ﺑﻪ ﻗﻴﺎﻣﺖ اﺑﺪان و ﺑﻪ ﺣﻴﺎت ﺟﺎودان. آﻣﻴﻦ
گزاره ای که باعث ایجاد گفتگوها و اختلاف نظرهای بسیاری شده است، عبارت «به عالم ارواح نزول کرد» می باشد. (البته این عبارت به زبان انگلیسی اینگونه ترجمه شده «He Descended into Hell»، (معنی این عبارت این است: او به جهنم نزول کرد) این عبارت از متن لاتین آن گرفته شده است که می گوید: “Descendit ad inferna” که با عبارت انگلیسی آن هم معنی می باشد. دلایل بسیاری به آتش این اختلاف نظرها دامن زده اند؛ ورود موخر این عبارت به داخل متن اعتقادنامه، عدم وجود مراجع کتاب مقدسی برای حقانیت این عبارت و تفاسیر پیچیده ای که در این خصوص ارائه شده، باعث شده است تا کلیسا با شک و شبه به وجود این گزاره در اعتقادنامه رسولان نزدیک گردد. وین گرودم می گوید که کهنترین نسخه ای که این گزاره در آن درج شده، یکی از دو نسخ ای است که رفینوس منتشر نمود و پس از آن (پس از سال 390بعد از میلاد) در هیچ نسخه ای دیگر موجود نبود، تا اینکه در سال 650 بعد از میلاد بار دگر بر روی صحنه آمد. (گرودوم با نقل قول از شف به خوانندگان یادآور می شود که تنها نسخه قدیمیتر از آنجه رفینوس ارائه داده است، متعلق لبه سال 360 می باشد که در مجموعه نوشته های گروههای بدعت آریانیزم مشاهده می شود – بدعتی که الوهیت مسیح را رد می کردند) [8]هرچند این عبارت بطور کل به معنی ورود عیسی به جهنم، فهمیده و تفسیر نشده است، اما نظرات دیگری در طی تاریخ توسط الهیات دانان برجسته و راستدینی، در خصوص درج و پذیرش این گزاره در اعتقادنامه رسولان نیز موجود است. حضور این گزاره در اعتقادنامه رسولان، هرچند توسط الهیات دانانی بی مورد و نادرست اعلام شده است، اما پدران کلیسا در دوره های مختلف در خصوص این گزاره نظر مثبتی داشته اند (البته تفاسیر یک نواختی در این خصوص وجود ندارد) به عنوان مثال جان کالوین در کتاب خود، «بنیاد مذهب مسیحیت» می گوید:
«اگر کسی در پذیرش این گزاره در اعتقادنامه دو دل است، بزودی مشخص می شود که اهمیت آن در فدیه ما چقدر زیاد می باشد. اگر این گزاره از اعتقادنامه خارج گردد، بسیاری از فوائد مرگ مسیح گم خواهد شد»[9]
همانطور که پیشتر نیز نوشتم، نخستین بار، جدا از آثار پدران کلیسا، در نوشته های روفینوس[10] در تفسیر این اعتقادنامه عبارت «به جهنم نزول کرد» دیده می شود. البته تفسیر وی از این عبارت، راهنمای مهمی برای کلیسا شد که برای مدتها زیربنای معنای این گزاره گشت. او می گوید:
» بنظر می رسد که معنای آن دقیقا همان چیزی می باشد که «دفن شد» به همراه دارد» [11]
او به آیاتی از قبیل، مزمور 16: 10، 22: 15، 30: 3، 9 استناد می کند. واژه ای که روفینوس تفسیر می کند، برگفته شده از کتاب مقدس لاتینی است که از آن استفاده می کرد که در آن، عبارت «عالم اموات» را inferna ترجمه کرده است. کتاب مقدس عبری، از واژه «شئول» استفاده می کند که می تواند به معنی قبر نیز باشد که البته در ترجمه لغوی آن، می توان گزاره مورد بحث را اینگونه خواند: «که او مدفون گردید». بنابراین تکرار این عبارت » ﻣﺪﻓﻮن ﮔﺮدﻳﺪ، و ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ارواح (جهنم) ﻧﺰول ﻛﺮد (مدفون گردید)» می تواند تاکیدی بر این باشد که او حقیقتأ به قبر سپرده شد. (سایپرین نیز بر همین عقیده بود[12]) در حقیقت واژگان «دفن شد» و «نزول کرد» بصورت جایگزین در نسخه های گوناگون این اعتقادنامه استعمال می شد.[13] اما در اینصورت واژه «جهنم» تنها به یک مفهوم سحطی تقلیل می یابد.
لازم به ذکر است که در اعتقادنامه نیقیه این گزاره حذف شده است.
البته او در این خصوص بیشتر سخن می گوید و نظر وی از اشاره به مرگ واقعی به نزول مسیح به عالم مردگان گسترش یافته، می گوید:
«به جهت به کمال رساندن نجات بوسیله ضعف جسم، طبعیت الهی وی در جسم وارد مرگ شد. دلیل اینکار این نبود که بر اساس قانونی که بر آنانی که میرا هستند، اسیر مرگ شود، بلکه تا حقیقتا از مردگان بوسیله قدرت خویش زنده شده، دروازه های مرگ را بگشاید. به این می ماند که پادشاهی وارد دخمه ای می گردد و با ورودش، درها را در هم شکسته، غل و زنجیرها را باز کرده، نجیرها را پاره کرده، میله ها را خرد می کند. او با اینکار اسرا را به رهایی رهنمود ساخته و در حالی که در تاریکی و سایه مرگ نشسته است، آنها را نجات داده به حیات و نور راهنمایی می کند. (مزمور 107: 10) در اینصورت می توان گفت که پادشاه در دخمه بوده است، اما شرایط او مانند زندانیان که در بند هستند نیست. محبوسین برای حمل جرایماشان آنجا هستند، اما او ایشان را از جرایمشان رهایی می بخشد»[14]
او در حقیقت می گوید که عیسی به دنبال بشر رفت تا انسانها به دنبال او بروند. او وارد قبر و مرگ شد تا بر مرگ غالب آید. و تصویر پیروزی او بر مرگ را به آنگونه که بالاتر ذکر کردم، به تصویر می کشد. آنچه او از این گزاره به ما می گوید این است که ورود وی، بخشی از پیروزی وی، یا شروع رستاخیز مسیح می داند و نباید آن را تنها محدود به رنجهای صلیب وی بشماریم.
با اینکه روفینوس الهام بخش بسیاری برای تفسیر این گزاره در اعتقادنامه رسولان به گونه ای که اشاره شد گشت، اما استنتاج وی از این گزاره همیشه مورد پسند و تایید کلیسا نبوده است. گروهی با نگاه داشتن این گزاره در اعتقادنامه، از تفسیری که رفینوس ارائه داده فاصله گرفته، «به جهنم نزول کردن» مسیح را صورت تشدید شده واقعیت مرگ او دانستند و برخی نیز آشکارا خواهان حدف این گزاره شدند. افرادی چون مایکل ویلیامز[15] و وین گرودوم[16] معتقدند که هنگام قرائت اعتقادنامه در کلیساهای اصلاح شده، این بخش نباید قرائت گردد و استدلال ایشان این است که آنچه ریشه در کتاب مقدس ندارد و استناج کلام زنده خدا نیست، نباید به مجموعه باورهای کلیسا در شکل اعتقادنامه افزوده گردد و چنین باوری در چارچوب پرستش کلیسایی جایی ندارد. به عبارتی چون کتاب مقدس به ما نمی آموزد که عیسی به جهنم (یا به عالم ارواح) نزول کرد، بنابراین پذیرش آن بی جا می باشد.[17] اما با وجود این، با علم بر اینکه این گزاره می تواند به اشتباه تفسیر شده و باعث سوتفاهم گروهی شود، کلیساهای زیادی (از جمله بسیاری از کلیساهای ایرانی) مایل به قرائت این گزاره در متن اعتقادنامه رسولان می باشند. اما با این وجود این گزاره در بسیاری از کلیساها قرائت می شود و در نسخه انگلیسی آن واژه جهنم به جای عالم ارواح استعمال می شود.
اما اجازه دهید تا کمی در خصوص این واژه توضیح بدهم. تنوع واژه هایی که بصورت جایگزین در این خصوص استفاده می شود، گاهی موجبات ابهام برای خواننده می گردد. واژه لاتینی که در این اعتقادنامه استفاده شده است، همانطور که پیشتر هم اشاره کرده، اینفرنا(Inferna) است، که به معنای «ناحیه/قلمرو پایین» می باشد و واژه ای که در عهد عتیق در عبری برای این عبارت استفاده شده، شئول است و مترادف یونانی آن، هیدیس می باشد. این واژگان در انگیسی، «جهنم»[18] ترجمه شده است (و در برخی از متون فارسی) که البته معنایی که به همراه خود دارد با آنچه در کتب عهد عتیق به واژه هایی که پیشتر اشاره شد الصاق شده، کاملا متفاوت می باشد.
واژه شئول (عبری) و هیدیس (ترجمه یونانی) به معنای عالم مردگان است. کتب عهد عتیق به ما می آموزند که یهودیان بر این باور بودند که انسانها پس از مردن به عالم مردگان نزول می کردند. عالم مردگانی که در خود نیکوکاران و بدکاران را جای می داد. با مطالعه عهد جدید، خواننده بینش عمیقتری در این خصوص می یابد. بنظر می رسد که عالم مردگان (شئول/هیدیس) به دو بخش تقسیم شده بود که در بین آنها شکاف عظیمی وجود داشت که ساکنان این دو بخش، قادر به عبور از این شکاف و ورود به ناحیه یکدیگر را نداشتند. نیکوکاران در یک بخش، و بدکاران در قسمت دیگر ساکن بودند. (یونانیان معتقد بودند که بخش متعلق به نیکان الیزیوم و قلمرو شریران تارتاروس نام داشت) به عقیده برخی، شئول پیش از مرگ عیسی مسیح متشکل از این دو قسمت بود، اما پس از مرگ وی، زمانی که عیسی مسیح به عالم مردگان (شئول) نزول می کند، مقدسین عهد عتیق را که در بخش نیکوکاران شئول بودند با خود به فردوس می برد. در حقیقت پس از رستاخیز عیسی مسیح، ایمانداران دیگر به شئول راهی نمی گردند. [19]
آشنایی با این واژگان و معانی که متون عهد عتیق برای آنها قائل می شود، به خواننده اعتقادنامه کمک می کند تا حیطه تفکرات خود را مرزبندی کرده، از برداشت اشتباهی که مد نظر کلیسا نبوده است، دوری جوید. اما ترجمه انگلیسی این واژه، (جهنم) به خواننده این پیغام را القا می کند که عیسی مسیح پس از مرگ به جهنم می رود تا بجای ما رنج دیده و مجازات گردد. (مسلمأ جهنم مکانی است که بدکاران در آنجا عذاب می بینند، در حقیقت تصویری که عهد جدید از جهنم (گهنا) به ما می دهد، مکان رنج و عذاب و پشیمانی است، جایی که طغیانگران ساکن هستند و عذاب ابدی و تمام نشدنی را تجربه می کنند) البته متون عهد جدید ورود مسیح به جهنم را تعلیم نمی دهد و این تعلیم توسط کلیسا هرگز بذیرفته نشده است.
اما اجازه بدهید نظری بر تفکرات طوماس آکوانیس داشته باشیم. او در تفسیر خود در باب اعتقادنامه رسولان، در مورد مرگ می گوید که این پدیده به معنی جدایی روح از بدن می باشد و این مطلب در خصوص عیسی مسیح نیز صدق می کند. اما آنچه در مورد عیسی مسیح فرق می کند به دلیل طبیعت تفکیک ناپدیر الهی و انسانی وی است. او می گوید که پسر خدا هم در قبر با جسم و هم در عالم ارواح با روحش حضور داشت. او اینگونه استدلال می کند؛ مجازات الهی برای گناه، مرگ جسم و (پیش از آمدن مسیح) زندانی شدن در جهنم[20] بود.[21] به همین جهت عیسی مسیح مایل بود تا مجازات کامل گناهان را بر دوش خود گیرد و تمام گناهان را کفار دهد. او نه تنها مرد بلکه به جهنم نزول کرد (مزمور 88: 4).از آنجایی که پاتیراخهای اسرائیل در آنجا محبوس بودند، به این جهت مسیح در قوت به میل خویش به آنجا نزول کرد (مزمور88: 5) او ادامه داده می گوید که قصد عیسی مسیح از نزول به جهنم، رستگار ساختن افرادی چون، ابراهیم، اسحاق، یعقوب و داود و همچنین آنانی که در انتظار نجات خدا بودند، بود. او به جهنم نزول کرد تا نجاتی را که بر روی صلیب تهیه شده بود به دنیای آنانی که پیش از صلیب مرده بودند، بگستراند. دلیل دیگری که آکوانیس ارائه می دهد این است که مسیح باید بر شیطان غالب می آمد و این پیروزی با تسخیر قلمرو شیطان به کمال رسید (مرقس3: 27) او معتقد بود که عیسی با نزول به جهنم، قدرت شیطان را گرفته و حاکمیت خود را از آسمانها و زمین به جهنم نیز گسترش داده است.
در این بخش مایل هستم نظری هم به جان کالوین و تفسیر وی از این گزاره داشته باشم، همانطور که پیشتر، در ابتدای مقاله اشاره کردم، جان کالوین این گزاره را در فهم نجات الهی، مسئله ای مهم می دانست و صرف تاکید وی بر اهمیت این گزاره نشان می دهد که وی از ورود تدریجی این گزاره به اعتقادنامه رسولان آگاه بوده است. او می گوید:
«می توان حدس زد که چون این عبارت در طی مدت زمانی وارد اعتقادنامه شده، بنابراین استعمال و قرائت آن در کلیساها بلافاصله اتفاق نیفتاده است. با این وجود در بین مسیحیان بحثی نیست که همه پدران در مورد نزول مسیح به جهنم (در اینجا عبارت عالم مردگان در نظر است و نه جهنم، مکانی که در آن گناهکاران مجازات می گردند) به گونه ای صحبت کرده اند.»[22]
نگرش وی بر این گزاره از آنچه رفینوس و آکواینس ارائه داده اند متفاوت می باشد. او با این نظریه (آنچه رفینوس مطرح کرد) که این گزاره تنها تشدیدی بر مدفون شدن و واقعی بودن مرگ مسیح اشاره می کند مخالفت می کند و معتقد است که اگر این عبارت در اعتقادنامه رسولان وارد شده، بنابراین باید معنی دیگر و عمیقتری را به همراه خود داشته باشد. او در رد این ادعا که واژه Infernis تنها به معنای قبر (مدفون شدن) جهت تشدید و تاکید بر مرگ مسیح بکار رفته است می گوید:
«با اینکه می پذیرم این واژه (Infernis) مکررأ به معنای قبر بکار رفته است، اما نمی توانم نظر ایشان را به عاریه بگیرم و برای رد باور ایشان دو دلیل بدیهی دارم. نخست اینکه این نابخردی خواهد بود که درست پس از بیان مطلب (مدفون شدن مسیح) در شفافیت و عاری از دشواری و ابهام، آن را با عبارت بندی نامفهومی، توضیح بدهیم. زمانی که دو عبارت کنار یکدیگر قرار می گیرد، عبارت آخر باید کلمه پیشین را توضیح دهد (و نه بر ابهام آن بی افزاید) … دلیل دوم من این است که تکرار زائد و بی دلیل این عبارت بنظر دور از احتمال می آید، زیرا که این اعتقادنامه خلاصه ای از اصول ایمان ما است که در کمترین عبارات ممکن تنظیم گشته است، و حال ورود عبارت تکراری و زائد، بی معنی است.» [23]
اما در عین حال با گفته های طوماس آکواینس نیز همصدا نمی گردد، بلکه او بر این باور است که فهم این عبارت به عنوان صورت تشبیهی، مانند آنچه که در مزمور107: 16 و زکریا 9: 11 نیز یافت می شود، در فهم ما از وقایع تاریخی نجات خلل ایجاد می کند. او اضافه می کند، اینکه بگوییم عیسی به عالم مردگان نزول کرده تا ارواحی که در زمان شریعت مرده و در عالم مردگان زندانی اند از به کمال رسیدن فدیه اعلان نماید، تنها افسانه ای است که جایی در ترتیب تاریخی نجات ندارد و باوری بچگانه است. کالوین با رجوع به آیه اول پطرس 3: 19، معتقد است که منظور پطرس این است که عیسی قدرت مرگ مسیح به جانهایی که مرده اند نیز گسترش داده، آنها را از این حقیقتی که پیشتر آن را چشیده بوده و بی صبرانه حضور الهی را انتظار می کشیدند، منور سازد تا برکت الهی و فدیه نجات را دریافت نمایند و در مقابل شروران متوجه می شوند که به حضور خدا راه نخواهند یافت. او ادامه می دهد که اگر قرار است تشبیه ای و ایمایی در این گزاره وجود داشته باشد، آن نزول افسانه ای مسیح به جهنم نیست بلکه بتصویر کشیدن شدت رنجی است که عیسی مسیح بر روی صلیب تجربه کرد.
«اگر مسیح تنها مرگ جسمانی را تجربه می کرد، چیزی به کمال نمی رسید. بجهت میانجی شد بین ما و غضب الهی، و اقناع داوری عادلانه خدا، لازم بود تا وی سنگینی انتقام (داوری) الهی را احساس کند. به همین خاطر او می بایست تا از نزدیک با قدرتهای جهنمی و دهشت مرگ ابدی دست و پنجه نرم کند. همانطور که پیشتر از (اشعیا) نبی نقل قول کردم: (عیسی) به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما كوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم.[24] عباراتی نظیر این که تادیب مجرم را تضمین می کند، وضعیت مجرمی که محکوم گشته را به دقت بیان می کند و او تمام جریمه گناهان را بخاطر ایشان پرداخت نمود. تنها استثناء این بود که درد مرگ قادر به نگاه داشتن وی نبود. بنابراین اینکه بگوییم او به عالم مردگان نزول کرد، بنوعی که متحمل مرگی گشت که بر شخص شرور از طرف خدای خشمگین عارض می شود، عجیب نمی باشد. نکته این است که اعتقادنامه (رسولان) می گوید که عیسی در حضور بشر، رنج دید، و در همان حال در خصوص آن داوری نادیدنی و فراتر از فهمی نیز صحبت می کند که در حضور خدا متحمل شد، تا اینکه بدانیم که نه تنها بدن مسیح به عنوان بهای فدیه ما بخشیده شده بلکه او در رنجهایی که در روح خود دید، بهایی بالاتر و والاتری، به عنوان کسی که محکوم و مطرود گشت را پرداخت.[25]
بررسی این ایده، خارج از تفسیر و تشریح اصول ارائه داده شده در اعتقادنامه رسولان، موضوعی است که به تاویل کتاب مقدس مرتبط می شود. اگر حتی این گزاره در اعتقادنامه درج نمی گشت، وجود آیات متعددی در عهد جدید، گفتگو در این خصوص را الزامی می ساخت. آنچه در موجبات ابهام را در این اعقتادنامه فراهم ساخته بود، ترجمه واژه Infernis به جهنم بود. واژه ای که می بایست حامل مفهومی باشد که هیدیس (ترجمه یونانی واژه عبری، شئول) با خود دارد، یعنی عالم مردگان (ارواح). با رد این نظریه که این گزاره در واقع بر حقیقت مرگ عیسی مسیح تاکید می کند، تنها دو گزینه باقی می ماند. (با این پیش فرض که تفسیر این عبارت نزول مسیح به جهنم، مکان مجازات شریران معنی نمی دهد) نخست اینکه مسیح به عالم مردگان نزول کرده و به مقدسین عهد عتیق خبر نجات را اعلان و پیروزی خود بر گناه و شیطان را بر شریران ابراز می دارد و تفسیر دوم می تواند تاملا کالوین بر این گزاره باشد که در حقیقت اشاره به تحمل غضب الهی و پرداخت جریمه گناهان میکند.
اما همانطور که پیشتر هم گفتم، داستان به اینجا ختم نمی شود و بررسی اینکه روح عیسی مسیح پس از مرگ به کجا رفت هنوز لازم است و آیاتی که بنظر می رسد در این خصوص پیغامی دارند باید تاویل گردند.
آیاتی که برای تفسیر این گزاره مورد استفاده قرار گرفته اند به قرار زیر می باشند:
اعمال 2: 27، رومیان 10: 6- 7، افسسان 4: 8- 9، اول پطرس 3: 18- 20، اول پطرس4: 6
البته آیاتی دیگری نیز مورد استفاده قرار گرفته اند که در توضیح و تفسیر این گزاره چندان موفق نبوده اند.
و در همین راستا، نظرات و تفسیرهایی دیگری هم به فهرست اضافه می شود که در ادامه مقاله بیان خواهم نمود.
پس از توضیح کوتاهی در خصوص حضور این گزاره در اعتقادنامه رسولان و نظرات چند الهیات دان، اجازه دهید تا برداشتهای موجود در این مورد را فهرست کنم. کلیسای مسیح تفاسیر متفاوتی در این خصوص داشته است که برخی محبوب و بعضی نیز در دسته تعالیم نادرست شناخته شده است.
بطور کل نظرات موجود در خصوص وضعیت مسیح پس از مرگ در راستای گزاره مذکور در اعتقادنامه، بقرار زیر می باشد:
1- عیسی مسیح پس از تحمل رنج بر روی صلیب به جهنم رفت تا متحمل رنج بیشتری گردد.
2- عیسی مسیح جهنم رفت تا به آن گروهی که بدون شناخت او مرده بودند، فرصت دوباره ای بخشد.
3- عیسی مسیح به جهنم رفت تا پیروزی خود را به ایماندارانی که پیش از وی مرده بودند، مژده دهد.
4- عیسی مسیح به جهنم رفت تا پیروزی خود را بر شیطان اعلان نماید.
5- عیسی مسیح دفن شد.
6- روح عیسی نزد پدر آسمانی رفت.
بررسی نظرات:
عیسی مسیح پس از تحمل رنج بر روی صلیب به جهنم رفت تا متحمل رنج بیشتری گردد.
بر اساس این باور، روح انسانی مسیح به جهنم نزول کرد، مکانی که روحهای خاطی و فرشتگان سقوط کرده مجازات می شوند. این گروه معتقد هستند که عیسی بجهت تحمل رنج بیشتر بخاطر گناهان ما و بکمال رساندن کار فدیه، به جهنم نزول کرد. نکته جالبی که مایل هستم خوانندگان این مقاله متوجه باشند این است که چنین تعلیمی بیشتر در بین معلمین انجیل دروغین کامیابی[1] محبوب است. فردریک پرایس یکی از واعظین این نوع تعلیم می گوید:
آیا گمان می برید که مجازات گناهان ما این بود که مسیح بر روی صلیب جان بسپارد؟ اگر چنین بود، آن دو دزدی که کنار او مصلوب شده بودند، توانایی پرداخت بهای گناهان ما را داشتند. خیر، مجازات این بود که (مسیح) به جهنم رفته، مدت زمانی را بدور از خدا در آن مکان سپری کند… شیطان و تمام دیوهای جهنمی، خیال کردند که او را به بند کشیده اند. آنها تورهای خود را افکندند و او را به قعر جهنم کشاندند تا متحمل مجازات گردد.[2]
در راستدینی مسیحی، فدیه بشر بر روی صلیب به پایان رسید، اما در این سری از بدعتها[3]، صلیب آغاز پرداخت فدیه بشر فرض می شود. هیچ کس مانند جول آستین[4] در این خصوص به این اندازه به انحراف نرفته است،[5]وقتی مدعی می شود:
«عیسی به مدت سه روز با دشمن به ستیز پرداخت. این نبرد، بزرگترین جنگی بود که دنیا به خود دیده بود. نور بر علیه تاریکی. نیکویی بر ضد شریر.»
او ادامه می دهد:
«کتاب مقدس نشان می دهد که عیسی به مدت سه روز به اعماق جهنم می رود. درست در میان قلمرو دشمن. و او رو در رو با شیطان به نبرد مشغول گشت. آیا می توانید تصور کنید که چه صحنه ای بود؟ نیکویی بر علیه شر. درست در مقابل نادرست. قدّوسیت در برابر پلیدی. در این جا، قدرتمندترین نیروهای گیتی در مقابل یکدیگر قرار می گیرند برای نخستین بار در تاریخ با یکدیگر به ستیز بپردازند. اما خدا را شکر. کتاب مقدس می گوید: شیطان در مقابل قهرمان ما عددی نبود. این یک نبرد نابرابر بود. عیسی سر شیطان را زیر پای خود خرد کرد. او سر او را کوبید. او یکبار برای همیشه، دشمن ما را شکست داده او را از کرسی اش پایین کشید. یکی از ترجمه ها می گوید: عیسی، شیطان را فلج کرد و قدرتش را از وی گرفت. اما خدا را شکر. او حتی به آن کفایت نکرد. او به آنجا رفت (جهنم) و کلید مرگ و جهنم را از دستان شیطان گرفت. او گردن شیطان را گرفت و او را در کوریدورهای جهنم بر روی زمین کشید. شیطان حسابی کوبیده و مغلوب شده بود، چون عیسی مایل بود تا تمام دیوها شاهد باشند که او (مسیح) در حقیقت قهرمان مسلم تاریخ است.»[6]
این در حالی است که آیات نظیر عبرانیان 2: 14، بدون اینکه مطرح شود، براحتی نادیده انگاشته می شوند.
» پس چون فرزندان در خون و جسم شراکت دارند، او نیز همچنان در این هر دو شریک شد تا بوساطت موت، صاحب قدرت موت، یعنی ابلیس، را تباه سازد؛ «
کنت کوپلند[7]، واعظ تلویزیونی که غالبأ او را از برنامه های شبکه تی بی ان[8] می شناسند، می گوید:
» وقتی عیسی فریاد زد: تمام شد! او در مورد نقشه فدیه صحبت نمی کرد. هنوز پیش از صعود به تخت، سه روز و سه شب باقی بود… مرگ عیسی مسیح بر روی صلیب تنها آغاز کار کامل وی در خصوص فدیه بود.»
همصدا با اوستین، افرادی مانند کنت هیگن[9] هستند که می گویند، مرگ مسیح بر روی صلیب، برای نجات ما کافی نبود و او» باید مرگ روحانی را هم برای تمام انسانها می چشید. باید روح او و انسانیت درونی اش به نیابت من به جهنم می رفت. مرگ جسمانی مسیح، گناهان را پاک نمی کرد»[10]
مشکل کجاست؟ ضعف این تعلیم، و یا بهتر است بگویم ریشه این بدعت در این است که این باور، اطاعت کامل مسیح را در زندگی و مرگ، برای نجات بشر کافی نمی داند. چنین تعلیمی با گفته های خداوند ما، در تضاد کامل است. عیسی مسیح فرمود:
چون عیسی سرکه را گرفت، گفت، تمام شد. و سر خود را پایین آورده، جان بداد. (یوحنا 19: 30)
در حقیقت آنچه مسیح فرمود، بر خلاف باور واعظین انجیل کامیابی، به کامل شدن فدیه بشر بر روی صلیب اشاره می کند. اصل یونانی این آیه می فرماید: Τετέλεσται (tetelestai) به معنای «کامل شد»[11] است. برای فهم بهتر این آیه، باید دو آیه پیشین را در نظر داشته باشیم.[12] یوحنای رسول این واقعه را (نزدیک کردن اسفنج آغشته به سرکه به دهان عیسی) اینگونه تفسیر می کند:
» و بعد چون عیسی دید که همهچیز به انجام رسیده است تا کتاب تمام شود، گفت، تشنه ام. و در آنجا ظرفی پُر از سرکه گذارده بود. پس اسفنجی را از سرکه پُر ساخته، و بر زوفا گذارده، نزدیک دهان او بردند. » (یوحنا 19: 28- 29)
عیسی مسیح، آخرین نبوت عهد عتیق را که در جهت تکمیل فدیه بشه در کتب مقدسه درج شده بود را به کمال رسانده، اراده پدر آسمانی را اجرا کرد.
جیمز بویس می گوید که یکی از اهداف فن سخن پردازی یونانی این بود که در کمترین واژگان ممکن، بیشتر صحبت و مفهوم را ارائه دهند. «دریایی از اطلاعات را در قطره ای از زبان بیان کنند». «تمام شد» این ششمین جمله ای بود که عیسی بر روی صلیب بزبان آورد. جمله ای در یک فعل ترکیبی، در دو کلمه ادا می گردد و این جمله در زبان یونانی، همانطور که پیشتر نیز ذکر شد، تنها یک واژه است.[13]
جیمز بویس اشاره می کند که در عهد جدید تنها در سه آیه این واژه استعمال شده است.
پس آن دوازده را برداشته، به ایشان گفت، اینک، به اورشلیم میرویم و آنچه به زبان انبیا دربارهٔ پسر انسان نوشته شده است، به انجام خواهد رسید. (لوقا 18: 31)
زیرا به شما میگویم که این نوشته در من میباید به انجام رسید، یعنی با گناهکاران محسوب شد؛ زیرا هر چه در خصوص من است، انقضا دارد. (لوقا 22: 37)
س چون آنچه را که دربارهٔ وی نوشته شده بود تمام کردند، او را از صلیب پایین آورده، به قبر سپردند. (اعمال 13: 29)
او می گوید که این واژه اشاره به کار فدیه بخش او دارد. مرگ او، اوج رنجهای مسیح و بزرگترین عمل وی و تمرکز اصلی و اساسی نبوتهایی که در خصوص او شده بود، بحساب می آمد.[14]
عیسی مسیح به جهنم رفت تا به آن گروهی که بدون شناخت او مرده بودند، فرصت دوباره ای بخشد.
این تفسیر از گزاره موجود در اعتقادنامه، معتقد است که عیسی مسیح پس از مرگ خود، به هدیس می رود تا آنانی را که پیش از وی جان سپرده اند را فرصتی دوباره بخشد. البته این دیدگاه توسط فلاسطریوس برسیکا[15]در سال 397 محکوم شده است:
«آنانی که می گویند عیسی مسیح به جهنم رفته است بدعتگذارند و همچنین آن افرادی که می گویند او به جهنم نزول نمود تا به آنانی که پیش از وی مرده بودند خبر نجات را بدهد تا فرصت نجات یابند نیز بدعتگذارند. بر علیه این افراد می توانیم نبوت داود نبی را بخوانیم که می گوید: زیرا که در موت ذکر تو نمیباشد! در هاویه کیست که تو را حمد گوید؟[16] و در رسالات می خوانیم: زیرا آنانی که بدون شریعت گناه کنند، بی شریعت نیز هلاک شوند[17]«
کلام خدا بصراحت می فرماید:
و چنانکه مردم را یک بار مردن و بعد از آن جزا یافتن مقرّر است، (عبرانیان 9: 27)
کلام خدا به ما می آموزد، پیش از اینکه از این دنیا برویم، فرصت توبه برای ما باقی است و خداوند در انتظار بازگشت ما می باشد، اما زمانی که از این دنیا رفتیم، این فرصت از ما گرفته شده، باید در انتظار داوری نهایی باشیم.[18]
عیسی مسیح قطعیت وضعیت کسانی که از این دنیا می روند را در داستان ایلعازر و مرد ثروتمند به تصویر می کشد:
و علاوه بر این، در میان ما و شما ورطه عظیمی است، چنانچه آنانی که میخواهند از اینجا به نزد شما عبور کنند، نمیتوانند و نه نشینندگان آنجا نزد ما توانند گذشت. (لوقا 16: 26)
اجازه دهید تا به یک آیه دیگر نیز نظر افکنیم.
زیرا که از اینجهت نیز به مردگان بشارت داده شد تا بر ایشان موافق مردم بحسب جسم حکم شود، و موافق خدا بحسب روح زیست نمایند. (اول پطرس 4: 6)
آیا این آیه به آن معنی است که عیسی مسیح پس از مرگ به دنیای مردگان رفته و به آنانی که مرده بودند، موعظه نمود؟
تفسیر این آیه به عنوان «فرصت دوباره» با آیات مذکور همخوانی نخواهد داشت. افزون بر این، این آیه را می توان به این صورت نیز فهمید که، آنانی که پیشتر زنده بودند و اکنون مرده اند، بشارت را شنیدند. اگر دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که حتی این آیه نمی گوید که عیسی خود، این کار را انجام داد، بلکه منظور نویسنده عمومأ موعظه است.
در خصوص انحصاریت مسیح و تکلیف آنانی که بدون شنیدن انجیل مسیح از دنیا می روند، مقاله ای نوشته ام[19] که خواننده را به برای ادامه بحث به آنجا[20] ارجاع می دهم.
عیسی مسیح به جهنم رفت تا پیروزی خود را به ایماندارانی که پیش از وی مرده بودند، مژده داده و آنها را به آسمان ببرد.
این دیدگاه از مواضع محبوب در بین برخی شاخه های مسیحیت است. مطابق این تفسیر، عیسی مسیح پس از مرگ به ارواح مردگان می رود تا پیروزی خود را اعلام کرده و مقدسین عهد عتیق را که پیش از صلیب مسیح مرده بودند وارد آسمان کند. بر طبق این باور، ایمانداران عهد عتیق، پیش از صلیب مسیح در دنیای مردگان، انتظار تکمیل فدیه بشر را می کشیدند و حال پس از صلیب مسیح و به کمال رسیدن نجات، مسیح آنها را با خود به آسمان برد.
کلیسای کاتولیک معترف است که عیسی مسیح پس از مرگ بر روی صلیب به عالم مردگان، شئول رفته و آنانی را که در انتظار او پیش از وی مرده و در «آغوش ابراهیم»[21]باقی ماندند از آنجا رهانید.[22]
البته بسیاری از انگلیکنها و اونجلیکالها[23]نیز این دیدگاه را به عاریه گرفته اند. ژوزف رتسینگر، پاپ اسبق (پاپ بندیکت شانزدهم) خود اعتراف می کند:
«آن بخشهایی از کتاب مقدس که در این خصوص صحبت می کنند، که البته چندان هم زیاد نیستند (اول پطرس 3: 19، اول پطرس 4: 6، افسسیان 4: 9، رومیان 10: 7، متی 12: 40، اعمال 2: 27، 31) بسیار دشوار فهمیده می شوند، بطوریکه می توان آنها را براحتی به گونه های مختلف تفسیر نمود.»[24]
اما در نهایت او دیدگاه سنتی کلیسای کاتولیک را در این خصوص، معتبر می شمارد.
این دیدگاه در محفل اصلاحگران نیز مردود نبوده و برخی چون ولیسون داگلاس[25] نیز به این تفسیر از نزول مسیح به عالم مردگان برای رهایی ارواح ایمانداران عهد عتیق معتقدند.[26]
رد پای این باور در تاریخ کلیسا نیز مشهود است. یکی از پدران کلیسا به نام ملیتوی اهل ساردیس (180 بعد از میلاد) می نویسد:
«او از مردگان قیام کرد و در بالاترین آسمانها مستقر گشت. زمانی که خداوند خود را با انسانیت پوشانده بود، او بخاطر بخاطر رنج دیده گان رنج کشید، او بخاطر زندانیان زندانی شد، بخاطر محکوم شدگان، محکوم گشت، و برای مدفونان دفن شد. او از مردگان قیام کرد، و با صدای بلند فریاد برآورد: چه کسی با من به ستیز برمی خیزد؟ بگذارید تا بر علیه من قیام کند. من محکومین را آزاد می سازم، به مردگان حیات می بخشم، و اویی را که در قبر مدفون گشته است را احیاء خواهم نمود. معارض و مخالف من کیست؟ من (او می گوید) مسیح هستم. من آن کسی هستم که مرگ را نابود ساخته است، و بر دشمن مغلوب گشته است، و هدیس را زیر پاهای خویش پیامال نموده است و آن زورآور را بسته و مردان را (با خود) به اوج آسمانها برده است من (او می گوید) مسیح هستم.»[27]
اما اول پطرس 3: 19-20 که از متون اصلی است که برای ارائه این دیدگاه مورد تفسیر قرار گرفته چه می گوید؟
و به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند ،که سابقاً نافرمانبردار بودند هنگامی که حلم خدا در ایّام نوح انتظار میکشید، وقتی که کشتی بنا میشد، که در آن جماعتی قلیل، یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند، (اول پطرس 3: 19- 20)
آیا این به آن معنی است که عیسی مسیح در زمان مابین مرگ و قیام خویش به هیدیس (به عبری، شئول) نزول کرد، جایی که ارواح مردگان (شریران و نیکوکاران) نگهداری می شدند (بر طبق باور یهود، شریران و نیکوکاران با اینکه در دنیای مردگان بودند، اما در دو نقطه (محل) مختلف که بدور از هم، منفک از یکدیگر نگهداری می شدند[28]) و از آنجا روح های ایمانداران را که به امید و اعتماد به خدا برای نجات ایشان در انتظار بودند رهایی بخشیده، با خود به فردوس[29] (آسمان) برد؟
کتاب مقدس به ما نمی گوید که عیسی مسیح به آنانی که ایماندار بودند موعظه کرد، بلکه از ارواحی صحبت می کند که سابقأ نافرمانبردار بودند. افزون بر آن، پطرس در خصوص کل ایمانداران عهد عتیق صحبت نمی کند بلکه افراد معدود و بخصوصی مد نظر وی می باشند: افرادی که در ایّام نوح وقتی که کشتی بنا میشد زندگی می کردند. افزون بر این، هیچ دلیل و مدرکی در کتاب مقدس وجود ندارد تا به ما بگوید که از ورود ایمانداران عهد عتیق، پیش از صلیب مسیح، به حضور خدا ممانعت به عمل می آمد، در حقیقت آیاتی وجود دارند که به ما می گویند که ایمانداران عهد عتیق، پس از مرگ به حضور خدا راه میافتند. زیرا که گناهان ایشان، بخاطر اعتماد و باور به مسیح موعود بخشیده می شد. (پیدایش 5: 24، دوم سمئویل 12: 23، مزمور 16: 11، 17: 15، 23: 6، جامعه12: 7، متی 22: 31- 65، لوقا 16: 22، رومیان 4: 1- 8، عبرانیان 11: 5)[30]
نکته دیگری که شایسته توجه است، استفاده واژه فردوس به معنی آسمان، توسط پولس رسول می باشد. (دوم قرنتیان 12: 2، 4، مکاشفه 2: 7، 22: 2، 14)[31] و کاربرد این واژه به مفهوم آسمان، با آیاتی که فوق که اشاره به حضور ایمانداران عتیق در حضور خدا پس از مرگ می کند، همخوانی دارد.
بنظر می رسد که تفسیر آگوستین از این آیات با سایر آموزه های کلام و دیگر آیات موجود در کتاب مقدس منسجم و همسو می باشد. او معتقد است که این آیه به کار مسیح پس از مرگ وی اشاره نمی کند، بلکه پطرس رسول در مورد آنچه مسیح در زمان نوح، بوسیله روح خود در عالم روحانی انجام داد صحبت می کند. و زمانی که دو آیه دیگر از نوشته های پطرس را کنار آنچه خواندیم قرار می دهیم، این نظریه بنظر متحمل می رسد. پطرس در رساله اول خود، باب نخست، آیه یازدهم از «روح مسیح» صحبت می کند که با ایمانداران عهد عتیق سخن می گفت:
و دریافت مینمودند که کدام و چگونه زمان است که روح مسیح که در ایشان بود از آن خبر میداد، چون از زحماتی که برای مسیح مقرّر بود، و جلالهایی که بعد از آنها خواهد بود، شهادت میداد؛ (اول پطرس 1: 11)
روح مسیحی که از طریق نوح نیز صحبت می کرد. و سپس در دوم پطرس 2: 5، نوح را واعظ عدالت معرفی می کند. و وین گرودم اشاره می کند که واژه «واعظ» در دوم پطرس 2: 5 و «موعظه نمود» در اول پطرس 3: 19 از یک ریشه می باشند. بنظر می رسد که منظور پطرس از موعظه به ارواح در زندان، در حقیقت وعظ نوح توسط روح مسیح در زمان پیش از طوفان می باشد.[32]
آن گروهی که نوح به ایشان موعظه کرد، بی ایمانانی بودند که پطرس آنها را «ارواح در زندان» می خواند، زیرا که اکنون در زندان جهنم قرار دارند. گرودوم به این نوع سخنوری در زمان حال نیز اشاره کرده می گوید، همانطور که می توان گفت: رئیس جمهور کلینتون را زمانی که در دانشگاه بود می شناختم» به همان منوال نیز مسیح به ارواحی موعظه کرد که در زندان بودند (مسیح به ارواحی که اکنون در زندان هستند، اما زمانی در هنگام طوفان نوح بر روی زمین قرار داشتند، (از زبان نوح) موعظه کرد)
وین گرودوم با بررسی متن وسیعتری از این رساله، این دو گروه را کنار هم قرار می دهد:
خوانندگان پطرس |
نوح |
اقلیت عادل |
اقلیت عادل |
توسط بی ایمانان متخاصم محاصره شده بودند |
توسط بی ایمانان متخاصم محاصره شده بودند |
داوری خدا بزودی خواهد رسید
(اول پطرس 4: 5، 7، دوم پطرس 3: 10) |
داوری خدا نزدیک بود |
باید به قوت مسیح شهادت دهند (اول پطرس 3: 14، 16- 17، 3: 15، 4: 11) |
نوح با شهامت (به قوت مسیح) شهادت داد |
آنها در نهایت نجات خواهند یافت (اول پطرس 3: 13- 14، 4: 13، 5: 10) |
نوح در نهایت نجات یافت |
عیسی مسیح به جهنم رفت تا پیروزی خود را بر شیطان و فرشتگان سقوط کرده، اعلان نماید.
پس از بررسی نظریه پیشین، به نظر می رسد که با تایید تفسیر آگوستین از اول پطرس 3: 19- 20[33]، باور به اینکه مسیح برای اعلان پیروزی خود بر شیطان به جهنم نزول کرد نیز بصورت خودکار مردود می باشد.
توجه کنید که این دیدگاه با باوری که معتقد است عیسی مسیح برای به کمال رساندن فدیه بشر باید به جهنم نزول می نمود متفاوت است.
کلیسای لوترن یکی از پشتیبانان این نظریه می باشد. این کلیسا بر طبق اعتقاد نامه لوتری[34] معتقد است که عیسی مسیح، بعد انسانی و الهی وی، به جهنم نزول می کند تا بر شیطان پیروز گشته، قدرت جهنم را نابود سازد و تمام قدرت شیطان را از او بگیرد.
البته این نظریه بر این مبنی شکل گرفته است که منظور پطرس رسول از ارواح در زندان، همان فرشتگان سقوط کرده می باشد. (در نکته پیشین به این هویت ارواح در زندان اشاره کردیم). افزون بر این کتاب مقدس هیچ صحبتی از فرشتگانی که «در زمان ساختن کشتی» گناه کردند نمی کند.
اجازه دهید به متنی از رساله افسسیان نیز نظری افکنیم که شاید به فهم ما از این مبحث کمک نماید:
لیکن هریکی از ما را فیض بخشیده شد بحسب اندازهٔ بخشش مسیح. بنابراین میگوید، چون او به اعلیٰعلیّیّن صعود نمود، اسیری را به اسیری برد و بخششها به مردم داد. امّا این صعود نمود، چیست؟ جز اینکه اوّل نزول هم کرد به اَسْفَل زمین. آنکه نزول نمود، همان است که صعود نیز کرد بالاتر از جمیع افلاک تا همهٔٔ چیزها را پُر کند. (افسسیان 4: 7- 10)
پولس رسول در این متن از تفسیر ربایان برای مزمور 68: 18[35] که آن را نیز نقل قول می کند، بهره می گیرد. پولس رسول، متنی را که متعلق به عهد عتیق است را در زیر نور مکاشفه عهد جدید، مخصوصا واقعه قیام و صعود مسیح توضیح می دهد. او گیتی را به سه قسمت؛ آسمانها، اعلی علیین (اوج آسمانها)، اسفل زمین (زمین) تقسیم می کند. پولس می گوید عیسی مسیح از اعلی علیین، به آسمانها و سپس به اسفل زمین (به معانی توضیحی در پرانتزها توجه فرمایید) نزول نمود و سپس به همین ترتیب نیز به اعلی علیین صعود کرد. دلیل مترادف بودن «اسفل زمین» با «زمین» تفسیری است که پولس رسول از مزموز 68 ارائه می دهد. او در واقع می گوید که عیسی نزول و صعود کرد و این واقعه در حقیقت به کمال رسیدن مزمور 68 می باشد. مزمور 68 از نزول خدا به کوه سینا و سپس کوه باشان صحبت می کند. او سپس به آسمان باز می گردد.
او در آیه 8 از نزول خدا بر زمین سخن می راند:
زمین متزلزل شد و آسمان به حضور خدا بارید، این سینا نیز از حضور خدا، خدای اسرائیل.
پس از اینکه خدا (بر طبق آنچه پولس می گوید، خدا در حقیقت اشاره به مسیح است) به زمین می آید، به آسمان صعود می کند:
بر اعلیٰ علیین صعود کرده، و اسیران را به اسیری بردهای. از آدمیان بخششها گرفتهای. بلکه از فتنهانگیزان نیز تا یهوه خدا در ایشان مسکن گیرد. (مزمور 68: 18)
به همین صورت مزمور 139: 15، نیز از اسفل زمین به همان معنی «زمین» استفاده می کند:
استخوانهایم از تو پنهان نبود وقتی که در نهان ساخته میشدم و در اسفل زمین نقشبندی میگشتم.
اشعیا و حزقیال نبی نیز از همین عبارت به معنی زمین بهره می گیرند.[36] عیسی مسیح، خود نیز در گفتگوی با نیقودیموس پیر از همین مفهوم (نزول و صعود) استفاده می کند تا تجسم را بتصویر بکشد.
و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد، یعنی پسر انسان که در آسمان است. (یوحنا 3: 13)
انعکاس این مفهود در اعتقادنامه نیقیه نیز مشهود است:
برای ما آدمیان و برای نجات ما
از آسمان فرود آمد.
با استناد بر افسسیان 4: 7- 10 متوجه می شویم که استفاده از این آیات برای تایید نزول مسیح به جهنم مردود است.[37]
عیسی مسیح دفن شد.
این تفسیر از گزاره ای که مطرح شده است، تفسیر لغوی عبارت را بیان می کند. در حقیقت همانطور که پیشتر هم اشاره کردیم، گزاره های » ﻣﺪﻓﻮن ﮔﺮدﻳﺪ، و ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ارواح (جهنم) ﻧﺰول ﻛﺮد» در حقیقت بصورت جایگزین در طی تاریخ در بین برخی الهیاتدانان بکار رفته است.[38]
ایشان معتقد هستند که گزاره دوم، زبان کتاب مقدسی، برای بیان حقیقت مردن و دفن شدن است. زوینگلی اصلاحگر سوئیسی (1484 -1531) می گوید:
«اگر او نمی مرد و مدفون نمی گشت، چه کسی باور می کرد که او انسان واقعی است؟ و به همین جهت، پدران مابعد رسولان، این عبارت را به اعتقادنامه اضافه کردند: «او به عالم ارواح نزول کرد» آنها این عبارات را مکررأ استفاده نمودند، تا واقعیت مرگ او را بیان کنند.»[39]
حضرات وستمینیستر در پرسشنامه مذهبی بلند وستمینستر اینگونه پرسش نموده و پاسخ می دهند:
پرسش: فروتنی مسیحی پس از مرگ وی چگونه بود؟
پاسخ: فروتنی مسیح پس از مرگ در دفن شدن او و بقای وی در وضعیت مرده، تحت قوت مرگ به مدت سه روز بود که در این عبارات بیان شده است: او به عالم ارواح نزول نمود[40]
اما گمان می کنم، نظر جان کالوین در این خصوص (که پیشتر هم بیان شد) بسیار متقاعد کننده است وقتی می گوید که این اعتقادنامه در تلاش است تا در کوتاهترین وجه ممکن، آموزه های مسیحی را بصورت چکیده ای در یک متن گرد آورد و اینکه گمان بریم که یک عبارت دو بار و آن هم به یک معنی و مفهوم تکرار شده است، منطقی نمی رسد.
روح عیسی مسیح نزد پدر آسمانی رفت
اجازه دهید در پایان به دیدگاهی خود به آن معتقد هستم و البته الهیاتدانانی چون وین گرودم نیز آن را بیان می کنند، بپردازم. اما پیش از آن، خاطر نشان می شوم که مبحثی که در این مقاله مطرح شد و نگاهی مختصری که ارائه داده شد، تمام جوانب و همه گستره موضوع را در بر نگرفته و تنها اشاره ای به مسائل اساسی، آیاتی مشخص و انتخابی که به این آموزه مرتبط هستند پرداخیتم. مسلمأ دیدگاههای دیگری در این بین موجود است که برخی ترکیبی از نظریات مختلف می باشد.
عیسی مسیح به دزد بالای صلیب، که با وی انتظار مرگ را می کشید روی کرده گفت: هرآینه به تو میگویم امروز با من در فردوس خواهی بود. (لوقا 23: 43) این آیه آشکارا به ما می گوید که زمانی که عیسی جان سپرد، روح او بالافاصله نزد پدر آسمان رفته و بدن او بر روی زمین باقی مانده و در نهایت دفن گشت. مخالفین این نظریه می گویند که فردوس، مکانی متمایز از آسمان است و نمی توان آن را به معنی آسمان (محل حضور خدا) معنا کرد. اما استعمال این واژه ها (آسمان و فردوس) در عهد جدید به یک مفهوم می باشد. پولس رسول در دوم قرنتیان 12: 4 می فرماید که به «فردوس» ربوده شد، جایی که از خدا مکاشفاتی دریافت نمود. و زمانی که هم کتاب مکاشفه از سخن می گوید، تصویر مکانی را رسم می کند که درخت حیات در آن قرار دارد (مکاشفه 2: 7، مکاشفه 22: 2، 14)
همینطور در بررسی یوحنا 19: 30، اشاره کردیم که کار فدیه بر روی صلیب به کمال رسید و نیازی نبود تا عیسی مسیح، برای تهیه فدیه بشر رنج بیند. او پس از مرگ دیگر از پدر آسمانی جدا نبود و بالافاصله پس از مرگ، نزد پدر آسمانی حاضر گشت. او بر روی صلیب فریاد زد: و عیسی به آواز بلند صدا زده، گفت، ای پدر به دستهای تو روح خود را میسپارم. این را بگفت و جان را تسلیم نمود. (لوقا 23: 46) استیفان نیز زمانی که سنگسار می گشت، چنین دعایی را نزد عیسی نمود و روح خود را به او تسلیم کرد (اعمال 7: 59) آنچه عیسی مسیح تجربه نمود، بنظر می رسد همان چیزی است که ایمانداران تجربه کردند (و می کنند) بدنهای آنها بر روی زمین باقی مانده و روحهای ایشان به حضور پدر آسمانی می رود.
در یکشنبه صبح، روح عیسی با بدن جدید وی متحد گشته، از مردگان قیام نمود. ایمانداران به عیسی مسیح نیز به همین صورت از مردگان قیام کرده، روحهای ایشان با بدنهای جلال یافته متحد خواهد گشت.
خداوند شما را برکت دهد
نویسنده: ادوین کشیش آبنوس
فوریه 2014
[1] Back to Basics: Apostles Creed and what it means to you. by D. James Kennedy, Coral Ridges Ministries 1958, p13
[2] “Letter 42” in Saint Ambrose, The Fathers of the Church 26, (New York: Catholic University of America Press, 1954), 227
[3] Ante-Nicene Fathers, ed. Alenxander Roberts and James Donaldson, rev. A. Cleveland Coxe, 10 vols. (1885, repr., Peabody, Mass.:Hendrickson Publishers, 2004), 1:69- 70
[4] امپراتور رم از ۲۵ دسامبر ۸۰۰ با تاجگذاری وی توسط پاپ لئوی سوم در رم. به این ترتیب شارلمانی به عنوان موًسس امپراتوری مقدس روم شناخته میشود و از نظر اروپاییها، پدر کشورهای فرانسه و آلمان میباشد.
[5] Exploring & Proclaiming the Apostle’s Creed. Edited by Roger E. Van Harn. 2004Wm. B. Eerdmans Publishing Co. p 21
[6] The Treatise on the Apostolic Tradition of St. Hippolytus of Rome, ed. Gregory Dix and Henry Chadwick (Ridgefield, Conn.: Morehouse Publishing, reissued 1992), 33-38;
[7] Exploring & Proclaiming the Apostle’s Creed. Edited by Roger E. Van Harn. 2004Wm. B. Eerdmans Publishing Co. p 20
[8] Systematic Theology, Wayne Grudem, Zondervan, 2000, p586
[9] Institutes of the Christian Religion, trans. Ford Lewis Battles. Ed. John T. McNeill (Philadelphia: Westminster, 1960) , 1:513 (2.16.8)
[10] تایرنویس روفینوس یا روفینوس آکلیا، متعلق به دوره 340 تا 410 پس از میلاد، تاریخ دان، الهیات دان و راهب مسیحی بوده است. یکی از شهرتهای وی، ترجمه نوشته های پدران یونانی، به ویژه اورجین به لاتین می باشد.
[11] Refinus, A Commentary on the Apostle’s Creed, trans, and ed. J. N. D. Kelly (New York: Newman Press, 1978)
[12] Cyprian, in Expos. In Symb. In loc. P. 22
[13] In Defense of the Descent by Daniel R. Hyde. Reformation Heritage Books. 2010, p17
[14] Rufinus, pp. 51-51, Kelly’s emphasis; cf. pp. 49, 62-63
[15] استاد الهیات نظامند در دانشگاه الهیات کاوننت واقع در سنت لوئیز
[16] پروفسور و پژوهشگر کتاب مقدس و الهیات در دانشگاه الهیات فینیکس
[17] In Defense of the Descent by Daniel R. Hyde. Reformation Heritage Books. 2010, p9
[18] متی 11: 23، 16: 18، لوقا 10: 15، 16: 23، اعمال 2: 27، 31، مکاشفه 1: 18
[19] یهودیان در زمان عهد جید سه معنی متفاوت را برای هدیس قائل بودند: 1) مرگ، 2) مکان مردگان، 3) مکانی برای شریرانی که مرده اند. متنی که این واژه در آن استعمال شده است، معنای آن را تعیین می کند.
Baker Encyclopedia of the Bible: Hades.
[20] منظور طوماس آکاواینس از جهنم، شئول می باشد
[21] تنبیه ای که او در خصوص ایمانداران عهد عتیق صحبت می کند، اشاره به جدایی ایشان از حضور پرسعادت حضرت اعلی است.
[22] Institutes of the Christian Religion, trans. Ford Lewis Battles. Ed. John T. McNeill (Philadelphia: Westminster, 1960) ,330 (2.16.8)
[23] Ibid 330 (2.16.8)
[24] اشعیا 53: 5
[25] Institutes of the Christian Religion, trans. Ford Lewis Battles. Ed. John T. McNeill (Philadelphia: Westminster, 1960) , 1:513 (2.16.10)
[1] Prosperity Gospel
[2] Ever Increasing Faith Massanger (June 1980): 7, quoted in Hank Hanegraaff, Christianity in crisis (Thomas Nelson, 2009). 178.
[3] Faith Theology, Word of Faith movement
[4] joel osteen
[5] Hank Hanegraaff, Christianity in crisis (Thomas Nelson, 2009). 178.
[6] Joe Osteen, Easter Service massage at Lakewood Church, Sermon #C_002-4-23-00 23 April (located on the church website), quoted in Hank Hanegraaff, Christianity in crisis (Thomas Nelson, 2009). 179.
[7] kenneth copeland
[8] TBN
[9] Kenneth Hagin
[10] Kenneth E. Hagin. “How Jesus Obtained His Name” (Tulsa: Kenneth Hagin Ministries, n.d.)tape # 44H01, Side 1, quoted in Hank Hanegraaff, Christianity in crisis (Thomas Nelson, 2009). 180
[11] ماضی کامل
[12] The Gospel & Epistles of John, by F.F. Bruce, WM. B. Eerdmans, 1983, p374
[13] The Gospel of John, Vol 5, by James Boice, Baker Books 1999, p1537
[14] Ibid 1540
[15] او ششمین اسقف برسیکا نزدیک میلان بود. او منتقد تند بدعتهای نظیر آریانیزم بود و مجموعه ای از نوشته ها تحت عنوان «فهرست بدعتها» با او نسبت داده شده است. او همچنین با امبروز و آگوستین آشنا بود.
[16] مزمور 6: 5
[17] رومیان 2: 12
[18] ایده برزخ که یکی از تعالیم کلیسای کاتولیک می باشد نیز اساسآ مردود می باشد
[19] عنوان مقاله: عیسی تنها طریق به خدا
[20] https://edwinabnous.wordpress.com/2013/09/24/عیسی-تنها-طریق-به-خدا/
[21] اشاره به داستان ایلغازر و مرد ثروتمند در انجیل لوقا باب شانزدهم است
[22] CCC article 1.633
[23] نهضت انجیلی
[24] Joseph Ratzinger, Introduction to Christianity, trans. J. R. Foster (New York: Herder, 1970), 223- 230
[25] https://www.youtube.com/watch?v=yvfv0uF4Db0
[26] دانیال هاید در کتاب خود، در دفاع از نزول مسیح به عالم ارواح به الهیات دان اصلاح شده اهل ایتالیا که به همین باور بود نیز اشاره می کند. Pietro Martire Vermigli، صفحه 28
[27] A New Translation of Melito’s Paschal Homily, trans. Gerald F. Hawthorne in current issue in Biblical and Patristic Interpretation: Studies in honor of Merrill C. Tenney Presented by His Former Students, ed. Gerald F. Hawthorne (Grand Rapids: Eerdmans, 1975), 173
[28] کتاب مقدس از مکانی که در بین الهیاتدانان به آغوش ابراهیم معروف گشته است، صحبت می کند که در کتاب لوقا 16: 23 به آن اشاره شده است.
[29] برخی فردوس را به مکانی که ایمانداران عهد عتیق در شئول نگاه داشته می شدند، نسبت می دهند
[30] Systematic Theology: An introduction to Biblical Doctrine by Wanne Grudem, Zonderven 1994, p590
[31] In Defense of the Descent by Daniel R. Hyde. Reformation Heritage Books. 2010, p30
[32] Systematic Theology: An introduction to Biblical Doctrine by Wanne Grudem, Zonderven 1994, p591
[33] به جهت حجم محدود این مقاله، به توضیح دیدگاه آگوستین در این خصوص تا به این حد بسند میکنم. برای مطالعه بیشتر لطفا به کتب تفسیری که در این مورد مطالبی را عرضه کرده اند رجوع فرمایید
[34] The Solid Declaration of the Formula of Concord. The book of Concord
[35] بر اعلیٰ علیین صعود کرده، و اسیران را به اسیری بردهای. از آدمیان بخششها گرفتهای. بلکه از فتنه انگیزان نیز تا یهوه خدا در ایشان مسکن گیرد. (مزمور 68: 18)
[36] ای آسمانها ترنّم نمایید زیرا كه خداوند این را كرده است! و ای اسفلهای زمین! فریاد برآورید و ای كوهها و جنگلها و هر درختی كه در آنها باشد بسرایید! زیرا خداوند یعقوب را فدیه كرده است و خویشتن را در اسرائیل تمجید خواهد نمود. (اشعیا 44: 23)
آنگاه تو را با آنانی كه به هاویه فرو میروند، نزد قوم قدیم فرود آورده، تو را در اسفلهای زمین در خرابههای ابدی با آنانی كه به هاویه فرو میروند ساكن خواهم گردانید تا دیگر مسكون نشوی و دیگر جلال تو را در زمین زندگان جای نخواهم داد. (حزقیال 26: 20)
[37] In Defense of the Descent by Daniel R. Hyde. Reformation Heritage Books. 2010, p37
[38] پیشتر به روفینوس که چنین عقیده ای داشت اشاره کردیم.
[39] Ulrich Zwingli, An Exposition of Faith, in Zwingli and Bullinger, trans, G.W. Bromiley, The Library of Christian Classics (Philiadelphia: The Westminster Press, 1953), 252. As quoted in [39] In Defense of the Descent by Daniel R. Hyde. Reformation Heritage Books. 2010, p43
[40] Westminster Confession of Faith (1958, reper., Glasgow, Scotland: Free Presbyterian Publications, 2009), 152-153